1 پدر آدم اندرین عالم هست از آن دم که زادهٔ مریم
2 تن که تن شد ز رنگ آدم شد جان که جان شد ز بوی آن دم شد
3 هرکرا آن دمست آدم اوست هرکرا نیست نقش عالم اوست
4 آدم آن دم که از قدر دریافت دل خبر یافت سوی جان بشتافت
1 انبیا راستانِ دین بودند خلق را راه راست بنمودند
2 چون به غرب فنا فرو رفتند باز خود کامگان برآشفتند
3 پردهها بست ظلمت از شب شرک بوسها داد کفر بر لب شرک
4 این چلیپا چو شاخ گل در دست وآن چو نیلوفر آفتابپرست