1 روایت است که آمد برون چه از زندان عزیز مصر و فسا گشت یوسف کنعان
2 برای دیدن وی همچو طالب و مطلوب به شهر مصر ز کنعان روانه شد یعقوب
3 ز مصر حضرت یوسف به شوکت و اجلال تهیه دید و برون شد برای استقبال
4 همین که طلعت یوسف ز دور پیدا شد جلال و کوکبه یوسفی هویدا شد
1 روایت است که روزی نشسته بد سلمان به نزد احمد مرسل خلاصه امکان
2 شنید و دید که نزد خدای لم یزلی گشوده دست دعا کی خدا به حق علی
3 مرا خلاص ز خوف خطای امت ک تمام را به قیامت قرین رحمت کن
4 نمود حضرت سلیمان بر پیمبر عرض که ای اطاعت تو بر تمام عالم فرض
1 بود اندر ملک آذربایجان حاکمی از جانب نوشیروان
2 در حکومت ظالم و جبار بود طاغی و یاغی و بدکردار بود
3 بر عموم خلق از برنا و پیر ظلم میکرد از صغیر و از کبیر
4 یر زالی بود در ملکش مقیم سرپرست چند اطفال یتیم
1 شنیدهام که خدای مهیمن معبود زمانی از ملک الموت این سئوال نمود
2 که ای تو قابض روح تمام خلق جهان ز جن و انس و سیاه و سفید و پیر و جوان
3 از آن زمان که به این امر گشته ای مامور گذشته بر تو از این کار بس سنین و شهور
4 به فوق عرش ز هر خانمان بری شیون شوند بسته فتراک تو چه مردوچه زن
1 روایت است که اندر مدینه اطهر رسید یک عربی از پی سئوال از بر
2 سئوال کرد که با بخشش و حمایت کیست کریمتر ز کریمان در این ولایت کیست
3 یکی ز شیعه مولای دین علی و لی به گفت رو بر سبط نبی حسین علی
4 روان به جانب مسجد د آن جوان عرب به نزد خامس ل عبا ز صدق ادب
1 روایت است که چون عترت رسولالله سوی مدینه رسیدند با خروش ز راه
2 خمیده زینب بیغمگسار گشت روان میان روضه مادر به ناله و افغان
3 سلام کرد به حسرت فکند سر در پیش زبان حال به مادر بگفت با دل ریش
4 که ای ستمکش ایام چشم تو روشن که زینبت ز سفر آمده است سوی وطن
1 روایتست که ختم رسل رسول عرب به مکه دخترکی داشت نام او زینب
2 به خواستگاری زینب خدیجه بود رسول نمود بهر ابیالعاص خطبه نزد رسول
3 به عرش سود ابیالعاص را سر امید ز فیض رتبه دادمادی رسول مجید
4 پس از ظهور نبوت که شافع امت ز مکه کرد به یثرب به امر حق هجرت
1 کرد بر اورنگ شاهی چون قرار یوسف اندر مصر با صدر اقتدار
2 روزی اندر پیشگاه عزتش شد زلیخا حاضر اندر خدمتش
3 کرده پیری قامتش خم از الم از پی تعظیم یوسف گشت خم
4 لب گشود اندر پی شکر و ثنا گفت بادا حمد بیحد بر خدا
1 کشت چون از کید اخوان در بدر یوسف صدیق ار نزد پدر
2 پس برادرها دلش را سوختند یعنی اندر بندگی بفروختند
3 چون ندارد با کسی دست ستیز لاجرم پیوسته باشد در گریز
4 آب بیرحمی همه در شیر کن دست و پایش بسته در زنجیر کن
1 روایتی شده از راویان بسی مطلوب برای علت دوری یوسف از یعقوب
2 که چون ز مصلحت کردکار بیهمتا نمود مادر یوسف و وداع دار فنا
3 از این مقدمه یعقوب شد بسی دلگیر یکی کنیز خرید ا زبرای دادن شیر
4 ز شیر دادن یوسف گذشت چون ایام کنیز داشت یکی کودک و بشیرش نام