1 نیست ممکن که شود از دلی شاد فلک بشنود چون ز غم قاسم داماد فلک
2 کاش میرفت پس از نوگل گلزار حسین خرمن عشرت عالم همه بر باد فلک
3 از تو فریاد فلک داد و بیداد فلک زدی آتش به جهان خانهات آباد فلک
4 ساختی حجله دادمادی او را بر پا تا کنی شاد دل وی به صف کرب و بلا
1 ای شمر دون بهر خدا ثوابی تر کن لب خشکم ز جرعه آبی
2 بر کودکانم در حرم بده گوش کز تشنگی دارند اضطرابی
3 ای شمر باشد وقت امتحانت آل نبی گردده میهمانت
4 ترسم زنند آتش به خانمانت گر بر کشند آه از دل کبابی
1 چون دید زینب شمر را به میدان بر سینه شاهنشه شهیدان
2 بر سر زد و گفتا به آه و افغان در نزد ابن سعد نامسلمان
3 ای ابن سعد این تشنه لب حسین است این خسرو عالی نسب حسین است
4 ظالم چگونه میکنی نظاره کز هر طرف پیاده و سواره
1 لم یا قوم تریدرن ببغی و فساد لم تسعون بقتلی بلجاج و عناد
2 لیس والله سوانا خلف بعد نبی فرض الله علی طاعتنا کل عباد
3 ربنا قد عرف الله علی کل بریه ولقد طهرنا الله بطهر ابدیه
4 شرف الظاهر والباطن فهنا ازلیه جدنا اشرف من کل شریف وجواد
1 ای مسیب ز جهان سوی جنان در سفرم شده پرخون جگرم
2 بنشین لحظه اندر دم آخر به برم شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
3 بسکه کاهیده شد از صدمه زنجیر تنم آب گشته بدنم
4 رقمی نیست ز پا تا بسر من دیگرم شده پرخون جگرم کو رضا کو پسرم
1 آمد مه غم بهر عزاداری زینب شد موسم غمخواری بییاری زینب
2 کو شیر خدا شاه نجف تا که بیاید در کرب و بلا بهر هواداری زینب
3 فریاد که از ظلم یزید آن سنگ میشوم فرزند نبی کشته شده بیکس و مظلوم
4 خون شد دل حیدر ز علمداری کلثوم سوزد دل زهرا ز جلوداری زینب
1 هر شب جمعه به خروش و نوا فاطمه طاهره خیرالنسا
2 روی نماید به سوی نینوا گرید و گوید به صف کربلا
3 کرب و بلا نور دو عینم کجاست سید مظلوم حسینم کجاست
4 مونس من مونس و غمخوار داشت دادرس و یاور و انصار داشت
1 ای کشته غلتان بخوان ای علمدارم بردی ز دل صبر و سکون ای علمدارم
2 ای زاده حیدر چه شد زور و بازویت از چه ز زین گشتی نگون ای علمدارم
3 جان برادر حال من بیتو درهم شد از بیکسی شکست پشتم قامتم خم شد
4 صبر از کفم بر باد رفت و طاقتم کم شد داد از سپهر وایگون ای علمدارم
1 رفتی ای جان پدر سوی سفر از بر صغرا سوختی از شرر دوری خود پیکر صغرا
2 دارم امید به هر جا روی ایباب گرامی که خدا کم نکند سایه تو از سر صغرا
3 مرو ای یاور صغرا به سفر از بر صفرا مشکن از الم خورد فل غمپرور صغرا
4 دلم از دوری روی تو دگرتاب ندارد طاقت هجر تو ای ماه جهانتاب ندارد
1 گفت شه تشنه لبان زیر تیغ آب ز شمشیر مرا آرزوست
2 از پی پرواز سر کوی یار پر ز پر تیر مرا آرزوست
3 کز غمت ای اکبر رعنا جوان تا که بسوزم به همه کون و مکان
4 طفل یتیم حسن مجتبی گفت که ای عمه مرا کن رها