2 اثر از کتاب القطعات و النصایح صامت بروجردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر کتاب القطعات و النصایح صامت بروجردی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار صامت بروجردی / کتاب القطعات و النصایح صامت بروجردی

کتاب القطعات و النصایح صامت بروجردی

1 شنیدم شد ز مغروری و مستی ز بر دستی دچار زیردستی

2 نکرد اندیشه از دهر دو رنگی بزد بر فرق آن بیچاره سنگی

3 روان گردید خون از جای سنگش نبود ین مرد چون جای درنگش

4 گرفت آن سنگ و محزون از زمانه به سوی منزل خود شد روانه

1 یکی بیچاره‌ای محنت رسیده به دوران کور و محروم از دو دیده

2 نهان در پرده عصمت زنی داشت چو شیطان بلکه دزد رهزنی داشت

3 به افسون و حیل دایم شب و روز زدی بر قلب شوهر تبر دلدوز

4 دمادم عشوه بنیاد کردی به این افسانه‌اش دلشاد کردی

1 یکی از شهریاران زمانه که اکنون نیست از نام نشانه

2 سوی سقراط دانا راه سر کرد به خوابش دیدچون بروی گذر کرد

3 بدان دانا حکیم آن فتنه‌انگیز سرپایی بزد کز جای برخیز

4 چه از خواب آن خردمند هشیوار ز گستاخی سلطان گشت بیدار

1 شنیدستم که شاپور ذوالاکناف خصومت داشت یا شاهی از اسلاف

2 بشه گردید از شاپور در جنگ ز بس جنگ خصومت عرصه شد تنگ

3 ز میدان جدال آمد فراری به حصن شهر سلطان شد حصاری

4 بزد شاپور دور شهر آن شاه پی بگرفتن آن شهر خرگاه

1 یکی در خدمت ختم النبیین(ص) نشسته بود با صد عز و تمکین

2 به دوران در شمار اغنیا بود بسی از دست کار خود رضا بود

3 درآمد جامه چرکینی هم از در نشست اندر کنار آن توانگر

4 توانگر زان فقیر آزرده جان شد به کبر از پهلویش دامن فشان شد

1 یکی روز از سر عبرت به عالم گذشتی حضرت عیسی بن مریم

2 پرستو کی بدید اندر زمانه که بهر خویش سازد آشیانه

3 لب معجز نما چون غنچه بشگفت همانا با حورایین چنین گفت

4 که این بسته زبان همخانه دارد تعلق سوی آب و دانه دارد

1 یکی روز از سر عیش و فراخی نشیمن بود جمعی را به کاخی

2 در درج سخن را باز کردند ز عیب آن بنا آغاز کردند

3 یکی می‌گفت از بنیاد زشتش یکی می‌کرد عیب خاک و خشتش

4 یکی راندی سخن ا زسقف پستش که تنگست این مکان جای نشستش

1 چنین فرمود آن شاهنشه دین شفیع المذنبین ختم النبیین

2 که چون گردد صباح روز محشر بپا میزان عدل حی داور

3 بیاید بنده از جرم دربند به دیوان خانه عدل خداوند

4 ندا آید بدو کای بنده من ز عصیان سر بزیر افکنده من

1 مالداری بود در عهد قدیم داشت افزون مال و ملک و زر و سیم

2 با همه دارایی آن مرد غنی بد بخیل و پست و بی‌خبر و دنی

3 ساخت در شکل غریبی در بدر قابض الارواح سوی او گذر

4 کرد دق الباب در درگاه او خواست تا گردد به خواجه راه‌جو

1 داشت ابراهیم ادهم چون مکان بر سریر شهریاری در جهان

2 روزی اندر پیشگاه عدل و داد داشت جا بر روی او رنگ و داد

3 خیل خاصان از برای بار عام سر به کف استاده در صف سلام

4 ناگهان درویش دل را رسته‌ای بر شکم سنگ قناعت بسته‌ای

آثار صامت بروجردی

2 اثر از کتاب القطعات و النصایح صامت بروجردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر کتاب القطعات و النصایح صامت بروجردی شعر مورد نظر پیدا کنید.