1 ای سروری که مدح سرایی برای تو کرده به آیه آیه قرآن خدای تو
2 باشد معین دفتر آزادی سقر روز حساب دفتر مدح و ثنای تو
3 کار نبی ز مهر نبوت گرفت سر از دست قدرت تو و از نقش پای تو
4 تا روز رستخیز نخواهد شدن تمام توصیف زور و پنجه خیبر گشای تو
1 شادی و غم باز توام در جهان برپاستی چیست این شادی که سوک غم از برپاستی
2 شش جهت خندان و گریان نه فلک محزون و شاد رنج و راحت آشکار از اسفل و اعلاستی
3 این بهار شادمانی از خزان دارد نشان آب و آتش جمع پنداری به هم یک جاستی
4 در تفکر هر چه عاقل اندرین صحرا بود در تحریر هر چه مجنون اندرین بیداستی
1 خواهی اگر مس تن خود کیمیا کنی غواص وار دریم دریا شنا کنی
2 باید علی الدوام به گلزار زندگی چون عندلیب منقبت مرتضی کنی
3 صغرای این مقدمه شد چیده دررالست تکلیف این نتیجه تو باید ادا کنی
4 کبرای وی به عالم امکان کند بروز گر غوص در معانی قالوا بلی کنی
1 تو را چون جمع شد امروز اسباب توانایی چرا غافل از اوضاع پریشانی فردایی
2 جهان و استراحت صحبت سنگ و سبو باشد چرا بر شیشه عفلت فکندن سنگ دانایی
3 جهان چو خانه زنبور پرنیشست و نوش وی تو گویی معدن قندست یادکان حلوایی
4 به غر قاب فنا افتاده و بازیچه پنداری به گرداب هلاکت اندرو گرم تماشایی