آثار سلمان ساوجی

صفحه 10 از 10
10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی

1 ای کمان ابرویت را جان من قربان شده شام زلفت را نسیم صبح سر گردان شده

2 نقطه ی خالت سواد عین خورشید آمده آتش لعلن ذهاب چشمه ی حیوان شده

3 با همه خوردی دهان توست در روز سفید آشکارا کرده دلها غارت وپنهان شده

4 تا سر زلفت چو چوگان است در میدان حسن ای بسا سر ها که چون گو در سر چوگان شده

1 زحبس نفس خلاص ای عزیز اگر یابی سریر سلطنتت مصر جان مقر یابی

2 از این خرابه کنگر مقام اگر ببری فراز کنگره یعرش مستقر یابی

3 اگر به چشم تامل به خاک در نگری به زیر پای خود اندر هزار سر یابی

4 کمال قدر وشرف می کنی طلب چون ما منازلی که تو می جویی از سفر یابی

1 دمید گرد لب جوی خط زنگاری بیاد و در قدح افکن شراب گلناری

2 صبا شراب صفا ریخت در پیاله گل به یک پیاله مل گشت روی گل ناری

3 زمان زمان گل است و اوان ساغر می کی آوری می اگر در زمان گل ناری

4 بیاد تفرج آیات صنع باری کن که داده است بر ابر و این همه گهرباری؟

1 طالع عالم مبارک شد به میمون اختری منتظم شد سلک ملک دین به والا گوهری

2 تاج شاهی سرفرازی می‌کند امروز از آنک گردنان مملکت را دوش پیدا شد سری

3 اول ماه جمادی سال ذال و میم و حا ز آفتابی در وجود آمد به شب نیک اختری

4 تا حساب طالعش بیند در اصطرلاب ماه شب همه شب بود کیوان منتظر بر منظری

1 دریغا که باغ بهار جوانی فرو ریخت از تند باد خزانی

2 دریغ آن مه سرو بالا که او را ز بالا فتاد این بلا ناگهانی

3 تو دانی چه افتاده‌ است ای زمانه فتادست مصر کرم را میانی

4 عجب دارم از شاخ نازک که دارد درین حال برگ گل بوستانی

1 دریغا که خورشید روز جوانی چو صبح دوم بود کم زندگانی

2 دریغا خرامنده سروی که بودش درین مرز ایران زمین مرزبانی

3 دریغا سواری که جز صید دلها نمی‌کرد بر مرکب کامرانی!

4 دریغا که ناگه گلی ناشکفته فرو ریخت از تند باد خزانی!

1 بهار و نگار و شراب و جوانی کسی را که باشد زهی زندگانی

2 دو چیزند سرمایه کامگاری دو ذوقند پیرایه شادمانی

3 نشاط شراب و شراب صبوحی صبوح بهار و بهار جوانی

4 وگر وصل یاری دهد دست با آن زهی پادشاهی زهی کامرانی

1 ای سرو گل عذار و مه آفتاب روی ما را متاب در غم و از ما متاب روی

2 با سایه سواد سر زلف خویش گیر ما را که سوختیم در این آفتاب روی

3 یارب چه نازکی که چو بر گل گذر کنی گیرد تو را از آتش اندیشه تاب روی

4 مشک خطا ببوی تو خود را بباد داد الحق نموده بودش فکر صواب روی

آثار سلمان ساوجی

10 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلمان ساوجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه قبلی