3 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سلیم تهرانی

1 اگر برم به سوی چشم اشکبار انگشت چو ماه نو شود آلوده ی غبار انگشت

2 ز ریشه شانه ی عاج است ناخنم گویی ز بس گزیده ام از دست روزگار انگشت

3 نچیده ام چو گلی یارب از کجا دارد مرا به دست چو ماهی هزار خار انگشت

4 ز بس به سر زدم از غم، عجب نباشد اگر کند چو نی به کفم ناله های زار انگشت

1 سحر که خیزدم از سینه ناله ی شبگیر به ساق عرش نهد موج گریه ام زنجیر

2 ز عشق لاله رخان دلنشین من نشود چو داغ آینه، داغی که نیست ناخن گیر

3 همین نه خلوت آیینه گلشن است ازو در آب، عکس گل روی اوست عید غدیر

4 به دست خود ورق آفتاب اگر گیرد درو چو آینه بیند شبیه خود تصویر

1 مسافری ست قلم کز معانی شیرین برد ز هند دواتم شکر به جانب چین

2 قلم ز فیض بیانم چو شاخ گل تازه ورق ز معنی شعرم چو برگ گل رنگین

3 به پیش صفحه ی نظمم رقوم نسخه ی سحر به خود فرو رود از شرم، همچو نقش نگین

4 زهر نسیم گلستان طبع من، گردد کنار دهر پر از گل چو دامن گلچین

1 عاقبت گردید از طبع غرورافزای من نقطه ی قاف قناعت، دانه ی عنقای من

2 درخور امید من، کامی ندارد آسمان از ترنج سبز او، کی بشکند صفرای من

3 از غرور طبع باشد گر سخن کم می کنم هست خاموشی فغان گوش استغنای من

4 در میان هردو دستم پرورد همچون صدف آسمان دانسته قدر گوهر یکتای من

1 درین سرای پر افسوس چند باشم آه پی سفر چو گدایان همیشه بر سر راه

2 نمی شود چو فلک، دور گردشم آخر که گفته است که عمر سفر بود کوتاه؟

3 جهان ز شغل سفر یک دمم امان ندهد به آن طریق که ماکوی خویش را جولاه

4 درین خرابه دریغا کجاست دیواری که پشت خویش توانم بر آن نهاد چو کاه

1 رفته در تاب و به کف بگرفته تیغی همچو آب بهر قتلم می رسد آن شوخ با این آب و تاب

2 زنده می گردم پس از مردن چو بر من بگذرد می شود بیدار، چون بر خفته تابد آفتاب

3 در محیط حسن او ترسم پی نظاره ای تا گشایم چشم، خود را گم کنم همچون حباب

4 هرکجا صیادی از صیدی کند تیری خطا می خورد مژگان او چون شاخ آهو پیچ و تاب

1 ای غمت بی حاصلان را حاصل نیک اختری داغ سودای تو بر سرها نشان سروری

2 شوق کویت بیدلان را توشه ی آوارگی فکر وصلت مفلسان را مایه ی سوداگری

3 می زند چشم تو مژگان برهم و دل می برد همچو جادویی که لب برهم زند در ساحری

4 بس که رفت از جلوه ی حسنت ز یاد روزگار شیشه همچون شیشه ی ساعت شد از خاک پری

1 رسید وقت که دیگر به ساحت گلزار سوار باد شود برگ گل سلیمان وار

2 ز انبساط هوا بشکفد چو گل پیکان ز لطف شعله شود سبز همچو دانه شرار

3 تذرو بال گشاید ز ذوق بر سر سرو چنان که بر سر خوبان علاقه ی دستار

4 ز بس که سبز شود خاک ز اعتدال هوا به جای رنگ نشیند به روی سبزه غبار!

1 از فغان من سودازده در فریاد است آسمان همچو سبویی که به راه باد است

2 جوش سیلاب غمم بین که نگویی دیگر چار دیوار عناصر ز چه بی بنیاد است

3 همچو آتش ز جهان حاصل من دود دل است همچو گل از همه عالم به کف من باد است

4 رنگ و بو رفته ز دستم چو گل فصل خزان به پریشانی خود خاطرم اکنون شاد است

آثار سلیم تهرانی

3 اثر از قصاید در دیوان اشعار سلیم تهرانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سلیم تهرانی شعر مورد نظر پیدا کنید.