اگر برم به سوی چشم اشکبار از سلیم تهرانی قصیده 1
1. اگر برم به سوی چشم اشکبار انگشت
چو ماه نو شود آلوده ی غبار انگشت
...
1. اگر برم به سوی چشم اشکبار انگشت
چو ماه نو شود آلوده ی غبار انگشت
...
1. سحر که خیزدم از سینه ناله ی شبگیر
به ساق عرش نهد موج گریه ام زنجیر
...
1. مسافری ست قلم کز معانی شیرین
برد ز هند دواتم شکر به جانب چین
...
1. عاقبت گردید از طبع غرورافزای من
نقطه ی قاف قناعت، دانه ی عنقای من
...
1. درین سرای پر افسوس چند باشم آه
پی سفر چو گدایان همیشه بر سر راه
...
1. رفته در تاب و به کف بگرفته تیغی همچو آب
بهر قتلم می رسد آن شوخ با این آب و تاب
...
1. ای غمت بی حاصلان را حاصل نیک اختری
داغ سودای تو بر سرها نشان سروری
...
1. رسید وقت که دیگر به ساحت گلزار
سوار باد شود برگ گل سلیمان وار
...
1. از فغان من سودازده در فریاد است
آسمان همچو سبویی که به راه باد است
...
1. کی توانی برد سوی منزل مقصود راه
توشه ی تن تا نسازی پاره ی دل همچو ماه
...
1. نوبهار آمد و شد قطره فشان ابر مطیر
روز نوروز گلستان بود و عید غدیر
...