1 پای دل من بسته زنجیر تو باد ور سر ننهد بدشت نخجیر تو باد
2 ور کشته شود طعمه سر مستانت ور زنده بماند هدف تیر تو باد
1 ای بنده طاعت تو مسرور از تو در چشم و دل اهل صفا نور از تو
2 در چشمی و اصحاب نظر در طلبت در جانی و این بی بصران دور از تو
1 درجان مقیدان جمال مطلق ساری شد و جلوه کرد و برگشت ورق
2 حق خلق شد و خلق حق و هر دو یکست خلقست بجای خلق حقست بحق
1 پرسی از من که مست یا هشیاری آری مستم باده پرستم آری
2 عمریست که مست و محو و حیران توام من روی ترا سیر ندیدم باری
1 باشد بکف عشق مهار دل من در دست غمست اختیار دل من
2 هرگز دل من بی غم عشق تو مباد در کار غم تو باد کار دل من
1 یارب بجلالت رضا قطب وجود ما را بوجود خویشتن کن موجود
2 در شاهد و مشهود توئی غیر تو نیست ای دیده شاهد و جمال مشهود
1 باریک میان و نغز و طناز و کشی مه پیکر و زهره وار و خورشید وشی
2 ایدل اگر از مدینه یا از حبشی آن بت نشود یار تو تا گبر نشی
1 پیدا شد و گفت بین رخ حق دیدم حق را بدل خویش محقق دیدم
2 بی قید خودی در دل و در دیده ماست دیدم دیدم بحق مطلق دیدم
1 من بنده تو پادشاه پاینده بذات ای ذات مقدس تو سلطان صفات
2 عدلی و جواد و قادر و قائل کل یا همهمه اراده و علم و حیات
1 این قطب وجود جسم بیجان تو نیست این دائره بی نقطه سلطان تو نیست
2 این باد و بساط بی سلیمان تو نیست آن نیست که در قبضه فرمان تو نیست