رخ تو ارغوان باغ جان است از ادیب صابر قصیده 1
1. رخ تو ارغوان باغ جان است
غم تو حلقه گوش جهان است
1. رخ تو ارغوان باغ جان است
غم تو حلقه گوش جهان است
1. دست چمن گرفت سر زلف آن نگار
تا مشکبوی گشت چمن همچو نوبهار
1. چو روز برسر خود کرد قیرگون چادر
عروس شب رخ خود را نمود از معجر
1. تو را خرامش کبک است و کشی طاووس
مثل زنند ز حسنت همی به روم و به روس
1. دلم عاشق شدن فرمود و من برحسب فرمانش
در افتادم بدان دردی که پیدا نیست درمانش
1. دی غریوان شدم به سوی وثاق
بر وصال اختیار کرده فراق
1. نهاد دولت جاوید در زمانه قدم
کشید رایت اقبال بر ستاره علم
1. اگر چه داد سخن در زمانه من دادم
ستاره وار زمانه نمی دهد دادم
1. مشک است توده توده نهاده بر ارغوان
زلفین حلقه حلقه آن ماه دلستان
1. معشوقه طرفه طرفه نماید گل از رخان
وز مشک نافه نافه گشاید بر ارغوان
1. ای نموده تیره تیره سلسله بر ارغوان
وی کشیده خیره خیره، غالیه بر گرد آن