1 به میدان و دیوان بداندیش را زتیغ و قلم کرده ای کارزار
2 ز بیم قلم کردن تیغ توست که لرزان بود نیزه در کارزار
1 با موی سیه دلم قوی بود اندیشه نکردم از ضعیفی
2 تا موی سپید دید چشمم چون موی شدم ز بس نحیفی
1 عالم که خوردنش همه غم باشد از جهان بهتر ز جاهلی که نعیم جهان خورد
2 گرچه غذای جغد شود سینه تذرو به زو همای اگرچه که او استخوان خورد
1 گر خدمتی نویسم و ننویسم ور مدحتی فرستم و نفرستم
2 بعد از خدای هر که بود جز تو نزدیک من بت است که بپرستم
1 ز روزگار مرا خار هست و خرما نیست مثل خطاست که گویند خار با خرماست
2 ز خاک نزد فلک کمترم از خورشید نصیب او همه زر و نصیب من گرماست
1 کبر کم کن که کبر کردن هست ناپسندیده عقلی و شرعی
2 تو زخاکی و او ندارد کبر تبع اصل باش اگر فرعی
1 خوش است باده که باشد یکی حریف ظریف ظریف نیست حریفی که بشمرد نفسم
2 چنین حریف طلب کن، چو یافته نشود بیار باده که من خود حریف خویش بسم
1 به روز از بیم دشمن شاد گشتن غم دل پیش کس گفتن نیارم
2 ز بیم خواب بد دیدن به شب ها اگر خوابم بود خفتن نیارم
1 از اهل این زمانه پریشان شده ست طبع نظم نکو به طبع پریشان نمی رسد
2 سیمرغ گشته اند کریمان مگر که نیز چشم طمع به طلعت ایشان نمی رسد
1 زین مهتران عطا و سخا جستن دانی که نیست مایه دانایی
2 زیرا که هست غایت نادانی جستن ز چشم نرگس بینایی