عاقل چون خلاف اندر میان آمد بجهد و چو صلح بیند لنگر بنهد که آنجا سلامت بر کران است و اینجا حلاوت در میان. ,
مقامر را سه شش میباید، ولیکن سه یک میآید. ,
3 هزار باره چراگاه خوشتر از میدان ولیکن اسب ندارد به دست خویش عنان
درویشی به مناجات در میگفت: یا رب بر بدان رحمت كن كه بر نیكان خود رحمت كردهای كه مر ایشان را نیک آفریدهای. ,
اوّل كسی كه عَلَم بر جامه كرد و انگشتری در دست، جمشید بود. ,
گفتندش: چرا به چپ دادی و فضیلت راست راست؟ ,
گفت: راست را زینت راستی تمام است. ,
4 فریدون گفت نقّاشان چین را كه پیرامون خرگاهش بدوزند:
بزرگی را پرسیدند: با چندین فضیلت که دست راست را هست خاتم در انگشت چپ چرا میکنند؟ ,
گفت: ندانی که اهل فضیلت همیشه محروم باشند؟ ,
3 آن که حظ آفرید و روزی داد یا فضیلت همی دهد یا بخت
نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر. ,
2 موحد چه در پای ریزی زرش چه شمشیر هندی نهی بر سرش
3 امید و هراسش نباشد ز کس بر این است بنیاد توحید و بس
شاه از بهر دفع ستمکاران است و شحنه برای خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران. هرگز دو خصم به حق راضی پیش قاضی نروند. ,
2 چو حق معاینه دانی که می بباید داد به لطف به که به جنگاوری به دلتنگی
3 خراج اگر نگزارد کسی به طیبت نفس به قهر از او بستانند و مزد سرهنگی
همه کس را دندان به ترشی کند شود مگر قاضیان را که به شیرینی. ,
2 قاضی چو به رشوت بخورد پنج خیار ثابت کند از بهر تو ده خربزهزار
قحبهٔ پیر از نابکاری چه کند که توبه نکند و شحنهٔ معزول از مردم آزاری. ,
2 جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست که پیر خود نتواند ز گوشهای برخاست
3 جوان سخت می باید که از شهوت بپرهیزد که پیر سست رغبت را خود آلت بر نمیخیزد
حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عز و جل آفریده است و برومند، هیچ یک را آزاد نخواندهاند مگر سرو را که ثمرهای ندارد، در این چه حکمت است؟ ,
گفت: هر درختی را ثمرهای معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است و این است صفت آزادگان. ,
3 بر آنچه می گذرد دل منه که دجله بسی پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
4 گرت ز دست برآید چو نخل باش کریم ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد
دو کس مردند و حسرت بردند: یکی آن که داشت و نخورد و دیگر آن که دانست و نکرد. ,
2 کس نبیند بخیل فاضل را که نه در عیب گفتنش کوشد
3 ور کریمی دو صد گنه دارد کرمش عیبها فرو پوشد