توانگرزادهای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچهای مناظره در پیوسته که: صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده. به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده؟! ,
درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده بود. ,
3 خر که کمتر نهند بر وی بار بی شک آسوده تر کند رفتار
4 مرد درویش که بار ستم فاقه کشید به در مرگ همانا که سبکبار آید
یکی در صورت درویشان نه بر صفت ایشان در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و دفتر شکایتی باز کرده و ذم توانگران آغاز کرده. سخن بدینجا رسانیده که درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته. ,
2 کریمان را به دست اندر درم نیست خداوندان نعمت را کرم نیست
مرا که پروردهٔ نعمت بزرگانم این سخن سخت آمد. گفتم: ای یار، توانگران دخل مسکینانند و ذخیره گوشه نشینان و مقصد زائران و کهف مسافران و محتمل بار گران بهر راحت دگران. دست تناول آنگه به طعام برند که متعلقان و زیردستان بخورند و فضلهٔ مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده. ,
4 توانگران را وقف است و نذر و مهمانی زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی