3 اثر از باب پنجم در عشق و جوانی در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب پنجم در عشق و جوانی در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار سعدی شیرازی / گلستان سعدی شیرازی / باب پنجم در عشق و جوانی در گلستان

باب پنجم در عشق و جوانی در گلستان سعدی شیرازی

سالی محمد خوارزمشاه رحمة الله علیه با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد. به جامع کاشغر در آمدم، پسری دیدم نحوی به غایت اعتدال و نهایت جمال چنان که در امثال او گویند: ,

2 معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت

3 من آدمی به چنین شکل و خوی و قد و روش ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت

مقدمه نحو زمخشری در دست داشت و همی خواند: ضرب زیدُ عمرواً و کان المتعدیّ عمرواً. گفتم: ای پسر، خوارزم و ختا صلح کردند و زید و عمرو را همچنان خصومت باقیست؟ بخندید و مولدم پرسید، گفتم: خاک شیراز. گفت: از سخنان سعدی چه داری؟ گفتم: ,

1 جوانی پاکباز پاکرو بود که با پاکیزه رویی در کرو بود

2 چنین خواندم که در دریای اعظم به گردابی درافتادند با هم

3 چو ملاح آمدش تا دست گیرد مبادا کاندر آن حالت بمیرد

4 همی گفت از میان موج و تشویر مرا بگذار و دست یار من گیر

خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود، یکی از امرای عرب مر او را صد دینار بخشیده تا قربان کند. دزدان خفاجه ناگاه بر کاروان زدند و پاک ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردن گرفتند و فریاد بی فایده خواندن ,

2 گر تضرع کنی و گر فریاد دزد زر باز پس نخواهد داد

مگر آن درویش صالح که بر قرار خویش مانده بود و تغیر در او نیامده. گفتم: مگر معلوم تو را دزد نبرد؟ گفت: بلی بردند، ولیکن مرا با آن الفتی چنان نبود که به وقت مفارقت خسته‌دلی باشد. ,

4 نباید بستن اندر چیز و کس دل که دل برداشتن کاریست مشکل

آثار سعدی شیرازی

3 اثر از باب پنجم در عشق و جوانی در گلستان سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب پنجم در عشق و جوانی در گلستان سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.