یکی از وزرا به زیردستان رحم کردی و صلاح ایشان را به خیر توسط نمودی. ,
اتفاقاً به خطاب ملک گرفتار آمد. ,
همگان در مواجب استخلاص او سعی کردند و موکلان در معاقبتش ملاطفت نمودند و بزرگان شکر سیرت خوبش به افواه بگفتند تا ملک از سر عتاب او در گذشت. ,
صاحبدلی بر این اطلاع یافت و گفت: ,
گروهی حکما به حضرت کسری در به مصلحتی سخن همیگفتند و بزرگمهر که مهتر ایشان بود خاموش. ,
گفتندش: چرا با ما در این بحث سخن نگویی. ,
گفت: وزیران بر مثال اطبااند و طبیب دارو ندهد جز سقیم را. پس چو بینم که رای شما بر صواب است مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد. ,
4 چو کاری بی فضول من بر آید مرا در وی سخن گفتن نشاید
اسکندر رومی را پرسیدند: دیار مشرق و مغرب به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزاین و عمر و ملک و لشکر بیش از این بوده است ایشان را چنین فتحی میسر نشده. گفتا: به عون خدای عزّوجل هر مملکتی را که گرفتم رعیتش نیازردم و نام پادشاهان جز به نکویی نبردم. ,
2 بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. ,
هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟ ,
یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی. ,
هارون گفت: ای پسر کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده نه چندان که انتقام از حد در گذرد آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبل خصم. ,