1 یکی پیش داود طائی نشست که دیدم فلان صوفی افتاده مست
2 قی آلوده دستار و پیراهنش گروهی سگان حلقه پیرامنش
3 چو پیر از جوان این حکایت شنید به آزار از او روی در هم کشید
4 زمانی بر آشفت و گفت ای رفیق به کار آید امروز یار شفیق
1 بد اندر حق مردم نیک و بد مگوی ای جوانمرد صاحب خرد
2 که بد مرد را خصم خود میکنی وگر نیکمردست بد میکنی
3 تو را هر که گوید فلان کس بدست چنان دان که در پوستین خودست
4 که فعل فلان را بباید بیان وز این فعل بد میبرآید عیان
1 مرا در نظامیه ادرار بود شب و روز تلقین و تکرار بود
2 مر استاد را گفتم ای پر خرد فلان یار بر من حسد میبرد
3 چو من داد معنی دهم در حدیث بر آید به هم اندرون خبیث
4 شنید این سخن پیشوای ادب به تندی برآشفت و گفت ای عجب!
1 کسی گفت حجاج خونخوارهای است دلش همچو سنگ سیه پارهای است
2 نترسد همی ز آه و فریاد خلق خدایا تو بستان از او داد خلق
3 جهاندیدهای پیر دیرینه زاد جوان را یکی پند پیرانه داد
4 کز او داد مظلوم مسکین او بخواهند و از دیگران کین او
1 شنیدم که از پارسایان یکی به طیبت بخندید با کودکی
2 دگر پارسایان خلوت نشین به عیبش فتادند در پوستین
3 به آخر نماند این حکایت نهفت به صاحب نظر باز گفتند و گفت
4 مدر پرده بر یار شوریده حال نه طیبت حرام است و غیبت حلال!
1 به طفلی درم رغبت روزه خاست ندانستمی چپ کدام است و راست
2 یکی عابد از پارسایان کوی همی شستن آموختم دست و روی
3 که بسم الله اول به سنت بگوی دوم نیت آور، سوم کف بشوی
4 پس آن گه دهن شوی و بینی سه بار مناخر به انگشت کوچک بخار
1 طریقت شناسان ثابت قدم به خلوت نشستند چندی به هم
2 یکی زان میان غیبت آغاز کرد در ذکر بیچارهای باز کرد
3 کسی گفتش ای یار شوریده رنگ تو هرگز غزا کردهای در فرنگ؟
4 بگفت از پس چار دیوار خویش همه عمر ننهادهام پای پیش
1 سه کس را شنیدم که غیبت رواست وز این درگذشتی چهارم خطاست
2 یکی پادشاهی ملامت پسند کز او بر دل خلق بینی گزند
3 حلال است از او نقل کردن خبر مگر خلق باشند از او بر حذر
4 دوم پرده بر بی حیایی متن که خود میدرد پرده بر خویشتن
1 شنیدم که دزدی درآمد ز دشت به دروازهٔ سیستان برگذشت
2 بدزدید بقال از او نیم دانگ برآورد دزد سیهکار بانگ:
3 خدایا تو شبرو به آتش مسوز که ره میزند سیستانی به روز