خدا را ندانست و طاعت نکرد از سعدی شیرازی بوستان 1
1. خدا را ندانست و طاعت نکرد
که بر بخت و روزی قناعت نکرد
...
1. خدا را ندانست و طاعت نکرد
که بر بخت و روزی قناعت نکرد
...
1. مرا حاجیی شانهٔ عاج داد
که رحمت بر اخلاق حجاج باد
...
1. یکی پر طمع پیش خوارزمشاه
شنیدم که شد بامدادی پگاه
...
1. یکی را تب آمد ز صاحبدلان
کسی گفت شکر بخواه از فلان
...
1. چه آوردم از بصره دانی عجب
حدیثی که شیرین تر است از رطب
...
1. شکم صوفیی را زبون کرد و فرج
دو دینار بر هر دوان کرد خرج
...
1. یکی نیشکر داشت بر طبقری
چپ و راست گردیده بر مشتری
...
1. یکی را ز مردان روشن ضمیر
امیر ختن داد طاقی حریر
...
1. یکی نان خورش جز پیازی نداشت
چو دیگر کسان برگ و سازی نداشت
...
1. یکی گربه در خانهٔ زال بود
که برگشته ایام و بد حال بود
...
1. یکی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فکرت فرو برده بود
...