شنیدم که صاحبدلی نیکمرد از سعدی شیرازی بوستان 12
1. شنیدم که صاحبدلی نیکمرد
یکی خانه بر قامت خویش کرد
...
1. شنیدم که صاحبدلی نیکمرد
یکی خانه بر قامت خویش کرد
...
1. یکی سلطنت ران صاحب شکوه
فرو خواست رفت آفتابش به کوه
...
1. کمال است در نفس مرد کریم
گرش زر نباشد چه نقصان و بیم؟
...
1. شنیدم ز پیران شیرین سخن
که بود اندر این شهر پیری کهن
...