1 برخاسته ام دوش بدبابی من بر توده سیم کرده قلابی من
2 در بادیه رفته ز بی آبی من کانجا همه عاج؟ بود و اعرابی من
1 از گرمی خورشید رخ روشن او رنجورتر است از دل عاشق تن او
2 یک روز که فرصت بود از دامن او چون سایه درون شوم به پیراهن او
1 ای جود و جمال ملک رام آمده ای گیرنده دست خاص و عام آمده ای
2 با هر که ربوده در کلام آمده ای چون جامه او بر او تمام آمده ای
1 ای بنده دولت تو هر آزادی شاگرد کفایت تو هر استادی
2 گر بسته چرخ جز تو کس بگشادی امید مرا نزد تو نفرستادی
1 ای دل مخور اندیشه فردا بیشی نزدیک مشو به غم ز دوراندیشی
2 با عقل مگیر تا توانی خویشی کز لهو ترا عقل دهد درویشی
1 ای خدمت تو بر رهی آمال رهی هم جان رهی تراست هم مال رهی
2 گر نیک شوی نیک شود حال رهی گر بد گردی بد شود احوال هی