1 چند دلهای مبتلا شکنی دلفریبی، تو دل چرا شکنی
2 چند پیوند جان ما گسلی چند پیمان و عهد ما شکنی
3 پا نیارم کشید از سر کوی گر سرم را هزار جا شکنی
4 شکنی گر دل رضی سهل است تو که جام جهٰان نما شکنی
1 نگاهی دیدم از چشم سیاهی که کوه صبر پیشش بود کاهی
2 اگر برقع براندازی ز رخسار کرشمه گیرد از مه تا به ماهی
3 بهارم را تماشا کن نگارا سرشگم ارغوان و چهره کاهی
4 اگر یک ذره زو تابد بر آفاق کند هر ذره را خورشید و ماهی
1 نرگست آن کند به شهلائی که ندیده است چشم بینائی
2 آفت پارسایی و پرهیز آتش خرمن شکیبائی
3 تو به شوخی چگونه مشهوری من چنان شهرهام به شیدائی
4 هر کجا هست میکشد ناچار حسن شوخی وعشق رسوائی
1 از لطف چو در نظر نمیآیی از پرده چرا به در نمیآیی
2 در مدرک عقل و حس نمیگنجی در گوشهٔ مختصر نمیآیی
3 جانم بر لب ز انتظار آمد تسلیم کنم اگر نمیآیی
4 پر شد همه بام و بر ز غوغایت با آنکه به بام در نمیآیی
1 درین بوستانم نه هایی نه هویی درین گلستانم نه رنگی نه بویی
2 چه کردم چه گفتم چه دیدی که هرگز نیایی نپرسی نخواهی نجویی
3 خمارم کجا بشکند جام و باده به هر حال اگر خم نباشد سبویی
4 دویدیم چون آب بر روی عالم ندیدیم در هیچ آب رویی