1 باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
2 من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم
1 کس بهره از آن تازه بر و دوش ندارد کاین شاخه گل طاقت آغوش ندارد
2 از عشق نرنجیم و گر مایه رنج است با نیش بسازیم اگر نوش ندارد
1 داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا
2 در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا
1 در جام فلک باده بیدردسری نیست تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم
2 در دامن این بحر فروزان گوهری نست چون موج به امید که آغوش گشاییم؟
1 هزار شکر که از رنج زندگی آسود وجود خسته و جان ستم کشیده من
2 به روی تربت من برگ لاله افشانید به یاد سینه خونین داغدیده من
1 جز کوی تو جای من آواره ندارم جولانگه برق است ولی چاره ندارم
2 یک جلوه کند ماه در آیینه صد موج جز نقش تو بر سینه صد پاره ندارم
1 هنوز مشت خسی بهر سوختن باقی است چو برق میروی از آشیان ما به کجا؟
2 نوای دلکش حافظ کجا و نظم رهی ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
1 چشم تو نظر بر من بیمایه فکنده است بر کلبهٔ درویش هما سایه فکنده است
2 از خانهٔ دل مهر تو روشنگر جان شد این سرو سهی سایه به همسایه فکنده است
1 نرمنرم از چاک پیراهن تنش را بوسه داد سوختم در آتش غیرت ز نیرنگ نسیم
2 زلق بیآرام او از آه من آید به رقص شعله بیتاب میرقصد به آهنگ نسیم
1 کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست هست خون دل اگر باده به مینایم نیست
2 به سراپای تو ای سرو سهی قامت من کز تو فارغ سر مویی به سراپایم نیست
3 تو تماشاگه خلقی و من از باده شوق مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
4 چه نصیبی است کز آن چشمه نوشینم هست؟ چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست