نه راحت از فلک جویم نه دولت از رهی معیری غزل 24
1. نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم
وگر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم
...
1. نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم
وگر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم
...
1. لاله داغدیده را مانم
کشت آفت رسیده را مانم
...
1. ز جام آینهگون پرتو شراب دمید
خیال خواب چه داری؟ که آفتاب دمید
...
1. آن که سودازده چشم تو بوده است منم
وآن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم
...
1. رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز
غرق گل است بسترم از بوی او هنوز
...
1. اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی
خرم کند چمن را باران صبحگاهی
...
1. آتشینخوی مرا پاس دل من نیست نیست
برق عالمسوز را پروای خرمن نیست نیست
...
1. دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند
...
1. چو گل ز دست تو جیب دریدهای دارم
چو لاله دامن در خون کشیدهای دارم
...
1. به گوش همنفسان آتشین سرودم من
فغان مرغ شبم یا نوای عودم من؟
...
1. ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟
وی چشمه حیات لب نوش کیستی؟
...
1. مرغ خونین ترانه را مانم
صید بیآب و دانه را مانم
...