1 ای صبح نودمیده! بناگوش کیستی؟ وی چشمه حیات لب نوش کیستی؟
2 از جلوهٔ تو سینه چو گل چاک شد مرا ای خرمن شکوفه! بر و دوش کیستی؟
3 همچون هلال بهر تو آغوش من تهی است ای کوکب امید در آغوش کیستی؟
4 مهر منیر را نبود جامهٔ سیاه ای آفتاب حسن سیه پوش کیستی؟
1 گر شود آن روی روشن جلوهگر هنگام صبح پیش رخسارت کسی بر لب نیارد نام صبح
2 از بناگوش تو و زلف توام آمد به یاد چون دمید از پرده شب روی سیمینفام صبح
3 نیمشب با گریه مستانه حالی داشتم تلخ شد عیش من از لبخند بیهنگام صبح
4 خواب را بدرود کن کز سیمگون ساغر دمید پرتو می چون فروغ آفتاب از جام صبح
1 چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟ چو طاقت از دل بیتاب من گریزانی ؟
2 ز دیدهای که بود پاکتر ز شبنم صبح چرا چو اشک من ای سیمتن گریزانی ؟
3 درون پیرهنت گر نهان کنیم چه سود ؟ نسیم صبحی و از پیرهن گریزانی
4 چو آب چشمه دلی پاک و نرمخو دارم نه آتشم که ز آغوش من گریزانی
1 آتشینخوی مرا پاس دل من نیست نیست برق عالمسوز را پروای خرمن نیست نیست
2 مشت خاشاکی کجا بندد ره سیلاب را؟ پایداری پیش اشکم کار دامن نیست نیست
3 آنقدر بنشین که برخیزد غبار از خاطرم پای تا سر ناز من هنگام رفتن نیست نیست
4 قصه امواج دریا را ز دریادیده پرس هر دلی آگه ز طوفان دل من نیست نیست