1 مرغ خونین ترانه را مانم صید بیآب و دانه را مانم
2 آتشینم ولیک بیاثرم ناله عاشقانه را مانم
3 نه سرانجامی و نه آرامی مرغ بیآشیانه را مانم
4 هدف تیر فتنهام همه عمر پای بر جا نشانه را مانم
1 لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد شعله دیدم سرکشیهای توام آمد به یاد
2 سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند روی و موی مجلسآرای توام آمد به یاد
3 بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم لرزش زلف سمنسای توام آمد به یاد
4 در چمن پروانهای آمد ولی ننشسته رفت با حریفان قهر بیجای توام آمد به یاد
1 ما نقد عافیت به می ناب دادهایم خار و خس وجود به سیلاب دادهایم
2 رخسار یار گونه آتش از آن گرفت کاین لاله را ز خون جگر آب دادهایم
3 آن شعلهایم کز نفس گرم سینهسوز گرمی به آفتاب جهانتاب دادهایم
4 در جستجوی اهل دلی عمر ما گذشت جان در هوای گوهر نایاب دادهایم
1 گر شود آن روی روشن جلوهگر هنگام صبح پیش رخسارت کسی بر لب نیارد نام صبح
2 از بناگوش تو و زلف توام آمد به یاد چون دمید از پرده شب روی سیمینفام صبح
3 نیمشب با گریه مستانه حالی داشتم تلخ شد عیش من از لبخند بیهنگام صبح
4 خواب را بدرود کن کز سیمگون ساغر دمید پرتو می چون فروغ آفتاب از جام صبح
1 ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است ماییم جای دیگر و او جای دیگر است
2 چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست جز چشم دل که محو تماشای دیگر است
3 این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است وآن گوهر یگانه به دریای دیگر است
4 در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است
1 چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟ چو طاقت از دل بیتاب من گریزانی ؟
2 ز دیدهای که بود پاکتر ز شبنم صبح چرا چو اشک من ای سیمتن گریزانی ؟
3 درون پیرهنت گر نهان کنیم چه سود ؟ نسیم صبحی و از پیرهن گریزانی
4 چو آب چشمه دلی پاک و نرمخو دارم نه آتشم که ز آغوش من گریزانی
1 سزای چون تو گلی گرچه نیست خانه ما بیا چو بوی گل امشب به آشیانه ما
2 تو ای ستاره خندان کجا خبر داری؟ ز ناله سحر و گریه شبانه ما
3 چو بانگ رعد خروشان که پیچد اندر کوه جهان پر است ز گلبانگ عاشقانه ما
4 نوای گرم نی از فیض آتشیننفسی است ز سوز سینه بود گرمی ترانه ما
1 شب یار من تب است و غم سینهسوز هم تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم
2 ای اشک همتی که به کشت وجود من آتش فکند آه و دل سینهسوز هم
3 گفتم: که با تو شمع طرب تابناک نیست گفتا: که سیمگون مه گیتیفروز هم
4 گفتم: که بعد از آن همه دلها که سوختی کس میخورد فریب تو؟ گفتا: هنوز هم
1 در چمن چون شاخ گل نازکتنی افتاده است سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است
2 چون مه روشن که تابد از حریر ابرها ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است
3 یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است
4 روی گرمی شعلهای در جان ما افروخته خانمانسوز آتشی در خرمنی افتاده است
1 ما نظر از خرقهپوشان بستهایم دل به مهر بادهنوشان بستهایم
2 جان به کوی میْفروشان دادهایم در به روی خودفروشان بستهایم
3 بحر طوفانزا دل پرجوش ماست دیده از دریای جوشان بستهایم
4 اشک غم در دل فرو ریزیم ما راه بر سیل خروشان بستهایم