1 چو نی به سینه خروشد دلی که من دارم به ناله گرم بود محفلی که من دارم
2 بیا و اشک مرا چاره کن که همچو حباب به روی آب بود منزلی که من دارم
3 دل من از نگه گرم او نپرهیزد ز برق سر نکشد حاصلی که من دارم
4 به خون نشستهام از جانستانی دل خویش درون سینه بود قاتلی که من دارم
1 با عزیزان درنیامیزد دل دیوانهام در میان آشنایانم ولی بیگانهام
2 از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار در سرای اهل ماتم خندهٔ مستانهام
3 نیست در این خاکدانم آبروی شبنمی گر چه بحر مردمی را گوهر یکدانهام
4 از چو من آزادهای الفت بریدن سهل نیست میرود با چشم گریان سیل از ویرانهام
1 ز گرمی بینصیب افتادهام چون شمع خاموشی ز دلها رفتهام چون یاد از خاطر فراموشی
2 منم با ناله دمسازی به مرغ شب همآوازی منم بیباده مدهوشی ز خون دل قدح نوشی
3 ز آرامم جدا از فتنهٔ روی دلارامی سیهروزم چو شب در حسرت صبح بناگوشی
4 بدان حالم ز ناکامی که تسکین میدهم دل را به داغی از گل رویی به نیشی از لب نوشی
1 در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟ مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟
2 بادهٔ روشن دمی از دست ساقی دور نیست ماه امشب همنشین با آفتاب افتاده است
3 خفته از مستی به دامان ترم آن لالهروی برق از گرمی در آغوش سحاب افتاده است
4 در هوای مردمی از کید مردم سوختیم در دل ما آتش از موج سراب افتاده است
1 نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم وگر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم
2 نمیخواهم که با سردی چو گل خندم ز بیدردی دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
3 چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه میریزد من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم
4 ز شادیها گریزم در پناه نامرادیها به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم