تابد فروغ مهر و مه از قطرههای از رهی معیری غزل 12
1. تابد فروغ مهر و مه از قطرههای اشک
باران صبحگاه ندارد صفای اشک
...
1. تابد فروغ مهر و مه از قطرههای اشک
باران صبحگاه ندارد صفای اشک
...
1. گر به چشم دل جانا جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل جلوه خدا بینی
...
1. زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم
چو غنچه تنگدل از رنگ و بوی خویشتنم
...
1. خیالانگیز و جانپرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
...
1. تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
...
1. بر جگر داغی ز عشق لالهرویی یافتم
در سرای دل بهشت آرزویی یافتم
...
1. ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
وآنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست
...
1. هرچند که در کوی تو مسکین و فقیریم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
...
1. چو نی به سینه خروشد دلی که من دارم
به ناله گرم بود محفلی که من دارم
...
1. با عزیزان درنیامیزد دل دیوانهام
در میان آشنایانم ولی بیگانهام
...
1. ز گرمی بینصیب افتادهام چون شمع خاموشی
ز دلها رفتهام چون یاد از خاطر فراموشی
...
1. در قدح عکس تو یا گل در گلاب افتاده است؟
مهر در آیینه یا آتش در آب افتاده است؟
...