کجای جهان بگذارم‌ از منوچهر آتشی اشعار پراکنده 12

منوچهر آتشی

آثار منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

کجای جهان بگذارم‌ ات

1 کجای جهان بگذارم‌ ات

2 تا زیباتر شود آن‌جا ؟

3 ستاره به ستاره

4 به جادوی ذهن و بال شهاب

5 گردانده‌ام

6 کاکل گل‌بویت را

7 به هر ستاره

8 تاری داده‌ام

9 طره‌ای به هر منظومه

10 به هر کهکشان دسته‌ای

11 به کیهان

12 عطری داده‌ام

13 که می‌گردد گیج

14 گرد خویش

15 کوچه به کوچه رفته‌ام

16 شهر به شهر

17 دیار به دیار

18 نام‌ات را

19 به یاد هر پنجره آورده‌ام

20 به یاد هر چارراه

21 به یاد هر بندر

22 وفرودگاه

23 تا نظام یافته

24 آشنایی‌ها

25 نظام یافته

26 تپش‌ها

27 و جهانی شده

28 زبان اندوه

29 برگ به برگ

30 برده‌ام طراوت رخسارت را

31 با بال پروانه و تار موی نسیم

32 درخت به درخت

33 و جنگل به جنگل

34 وسبزینه‌ی جان‌ات را

35 قسمت کرده‌ام

36 میان خشک‌های جهان

37 تا جان یافته باشد هر چیز

38 و ایستاده باشد هر چیز

39 کمربسته

40 برابر بلندای خرم‌ات

41 کجای جهان بگذارم‌ات

42 تا زیباتر شود آن‌جا ؟

43 برگ به برگ و ساقه به ساقه

44 به باغ‌های جهان داده‌ام

45 نام‌ات را

46 و چشمان‌ات را

47 به آسمان داده‌ام

48 تا ببینی مرا هم

49 که نمی‌بینم جز تو را

50 با هزار چشم و هزار ستاره‌ی مسامات‌ام

51 منوچهر آتشی

52 گفتم : سلام

53 آمده‌ام تا دوباره بنویسمت

54 و هیزم کلمه ریختم آنجا

55 گفتم : می‌خواهم بدانم نون نامت

56 چه گونه بر تنور حس امروزم می‌چسبد

57 و‌امروز نبضم

58 چه انفجاری خواهد داشت

59 وقتی بگویم دوستت دارم

60 می‌خواهم دوباره بچینمت

61 ای میوه‌ی رسیده‌ی کامل

62 ای اتفاق هر نفس افتادنی

63 ای گوشت شیرین خالص تابستان

64 می‌خواهم دوباره بخوانمت

65 تا دوباره خواندنت را

66 پرندگان مهاجر ترانه‌ی اشتیاق وطن کنند

67 و آسمان غروب پاییزی

68 یکسره کهکشانی از ترانه و پرواز شود

69 (اشعار منوچهر آتشی)

70 همه جا می‌بینم‌ات

71 به درخت و پرده و آینه

72 نمی‌دانم اما

73 تو مرا دنبال می‌کنی

74 یا من تو را

75 ای چشم شیرین زیبا

76 به گل‌ها می‌بینیم و می‌بینم‌ات

77 به گل‌ها نشسته‌ای و می‌بینیم

78 بر آب می‌نگرم و می‌بینم‌ات

79 در آب می‌لرزی و می‌بینیم

80 تو مرا جست‌وجو می‌کنی یا من تو را ای چشم شیرین دل‌ربا

81 همه‌ رویاهایم را نیلوفری کرده‌ای

82 و همه‌ خیال‌هایم را به بوی شراب آغشته‌ای

83 همه‌جا

84 گرمای خانه و جان و جهان است حضورت

85 ولی چشم که باز می‌کنم

86 نمی‌بینم‌ات دیگر

87 با آن‌که می‌دانم

88 تو می‌بینی‌ام همه جا

89 من شیدای توام

90 یا تو مرا گرفته‌ای به بازوی سودا

91 ای چشم شیرین بی‌پروا

92 منوچهر آتشی

93 بنشین تا بنویسمت

94 برخیز تا ببینمت

95 بخرام تا بخوانمت به آواز چکاو و قناری

96 واژه هایم

97 بر تابستان پیکرت عریانی

98 بر زمستان اندامت

99 کرک و مخمل و بارانی است

100 واژه هایم

101 زلف و گریبانت را

102 عطر و ستاره

103 وحجاب و وسوسه اند

104 ترانه هایم

105 به هیئت اندامت

106 در ایوان و اتاق

107 در آشپزخانه و حیاط

108 می چرخند

109 می خندند

110 می لندند و می خوانند

111 واژه هایم

112 به زلالی دستت

113 و به ظرافت انگشتانت

114 بر کاکل لادنی می بارند

115 ساقه یاسی می کشنند

116 و شهوت کاکتوسی را بر می انگیزند

117 چه روز بود

118 از چه سال

119 پگاه یا پسینگاه ؟

120 که از بیشه زار خیالم بیرون خرامیدی

121 گیسو حجاب عریانی

122 و شرم را

123 شیطان شکیباییم کردی ؟

124 چه شب بود

125 به چه ماه

126 که به تالار شعرم درآمدی

127 پیدا و پنهان از پس ستونها

128 و یورش بردی به خلوت پرهیزم

129 به شور و کرشمه و آواز ؟

130 برخیز تا بسرایمت

131 بخرام تا بخرانمت

132 پیش آی تا ببوسمت

133 (اشعار منوچهر آتشی)

134 یا انگشتی بر لبان

135 نمی توان با یک دل دو عشق را از گردنه ها گذراند

136 هرزگان می توانند

137 یکی از دل ها عاشق ترین باید بمیرد

138 هرزگان نمی دانند

139 شاید راه دیگری باشد

140 تو می گویی

141 می توان به غریزه ی سازش بازگشت

142 کبک سفید در زمستان قطبی

143 بوآ ی سبز بر درختان جنگلی

144 آهوبره ی خالدار میان بهار گرمسیری

145 شیادان می توانند

146 شاید راه دیگری هم باشد

147 من می گویم

148 نامی تازه برایت بر می گزینم

149 که من بدانم و تو فقط

150 نامی که از میان برگ های شعر من پر بکشد

151 چهچهی بزند یا سوتی بلند

152 عشوه ای بگشاید به شکفتن غنچه وار

153 اشکی از عذار فروچکاند

154 و هرکس گمان کند که مخاطب اوست

155 اما فقط من و تو یقین کنیم

156 عاشقان می توانند

157 نمی توان با یک دل دو عشق را از گردنه ها گذراند

158 اگر می خواهی بمیرم

159 خنجر و فنجان زهر را دور انداز

160 لبخندی بخلان در جانم

161 یا انگشتی بگذار بر لبانم

162 همین

163 عاشقان می توانند

164 (اشعار منوچهر آتشی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر