-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پشت این خانه حکایت جاریست
2 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار
3 هرزه مستی است برون رفته ز خویش
4 می کشاند تن خود بر دیوار
5 آنچنانست که گویی بر دوش
6 سایه اش می برد او را هر سو
7 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی
8 نه صدایی است از او
9 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است
10 خانه ها سوخته اینک شاید
11 قصر ها ریخته شاید در شب
12 شاید از اوج یکی کوه بلند
13 بیرقش بال برابر گذران می ساید
14 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب
15 دره می سازد هولش در پیش
16 مست و بیزار و خموش
17 می رود کفر اندیش
18 در کف پنجره ای نیست چراغ
19 که جهد در رگ گرمش هوسی
20 یا بخندد به فریبی موهوم
21 یا بخواند به تمنای کسی
22 می برد هر طرف این گمشده را
23 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه
24 وای از این گردش بیهوده چو باد
25 آه از این کستی بی عربده آه
26 شهر خاموشان یغما زده است
27 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای
28 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی
29 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای
30 یک دریچه نگشوده است به شب
31 تا اتاقی نفسی تازه کشد
32 تا نسیمی چو رسد از ره دشت
33 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد
34 پشت در پشت هم انداخته اند
35 خانه ها با هم قهرند افسوس
36 شب فروپاشد خاکستر صبح
37 بادها زنده ی شهرند افسوس
38 مست آواره به ویرانه ی صبح
39 پای دیواری افتاده به خواب
40 خون خشکیده به پیشانی اوست
41 با لبش مانده است اندیشه ی آب
42 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک
43 فراز همین شاخه های سوخته
44 کدام قناری گل در گلو
45 ندای این پرنده سرگردان را
46 پاسخ خواهد داد
47 به جنگلی از
48 کندههای کبریتی ؟
49 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس
50 بیضه شکسته
51 چه می داند این صدای زخمی
52 از حنجره بلبلی
53 یا گلوی خراشیده بومی است ؟
54 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر
55 میان خرمن نسرین و رازقی
56 چه بخواند
57 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟
58 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم
59 راز
60 بر همین شوره زار و
61 بس
62 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
63 سنگ بر شانه و دلرها
64 واپس نمی نگرم
65 که چه بوده است
66 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
67 می روم و می خوانم
68 و
69 نومیدی خود را
70 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
71 آن سوی این چکاد چکادهایی است
72 و نفرینیانی چون من
73 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
74 یا در نشیب تند
75 سر در پی کولبار نفرین
76 که اینک بازیچه ای شده است
77 هیاهوگر و رقصان
78 شتاب گرفته اند
79 مگر نه
80 آوازشان را می شنوم ؟
81 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
82 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
83 پژواک هول و هیاهو درافکند
84 کوهسار نفرت و نفرین را
85 تا دل در دل خدایان نماند
86 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
87 واپس نمی نگرم
88 چرا که به ناگزیر باز می گردم
89 سر در
90 پی کولبار نفرینم
91 که اینک بازیچه ای است
92 پندارد بر آب و اثیر می راند
93 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
94 سرودگر جوان
95 که از انسان بریده است
96 و در سفینه علف و آه
97 پارو می
98 کشد
99 نخستین صفیر پاییزی
100 علف را می پژمرد
101 و پاروها را
102 که بال پروانه هاست
103 به باد می دهد
104 و تنها
105 می ماند در کفش
106 آه
107 بر ساعد شرقی ایوانت
108 نیلوفری کاشته ام
109 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
110 و به ایوان که در آیی
111 با
112 خوابجامه ببینی
113 آفتاب
114 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
115 و خون درخت
116 تا پله های نخستین ایوانت
117 بالا خزیده است
118 بر ساعد غربی ایوانت
119 شقایقی رویانده ام
120 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
121 به زانو درافتی ناگاه
122 و لبانت بلرزد
123 از
124 کلام بر نیامدنی
125 پنداری بر آب و اثیر می رانی
126 که رو برنمی گردانی
127 کناره گمشده را
128 و به هراس که می افتی
129 نمی بینی
130 سایه بلند پر انحنایی را
131 که دنبالت می کند
132 بر آب و به رویا
133 و توفان که برخیزد
134 از آرامجای آب
135 و پارو که به باد رود
136 مثل بال پروانه
137 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
138 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
139 سایه را
140 که غمناک لبخند می زند
141 تا شفات بخشد کابوست را
142 روزگاری
143 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
144 ابتدای جهان بود
145 بزغاله ای سبکخیز
146 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
147 زیر می دوید
148 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
149 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
150 انگار به انتهای جهان نگران می شد
151 زنی جوان به جامه رنگین
152 جوانی با شانه های پهن برهنه
153 که به گندمزار برشته شناور بود
154 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
155 اما اسب
156 که به
157 انتهای جهان می نگریست
158 مرا به شعاع تیره ای
159 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
160 که ناگزیری رفتن
161 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
162 در انتظارم بود
163 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
164 تا به انتهای جهان برسم
165 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
166 اینک باز می گردم از
167 انتهای تلخ جهان
168 و اشتیاق دیدن بزغاله
169 و اسب بور خمیده بر قصیل
170 و زن جوان به جامه رنگین روستا
171 دلهره امن را دوچندان کرده است
172 زنی جوان
173 به جامه جین آبی
174 سوار بر موتورسیکلت
175 به استقبالم می آید
176 نوه کوچکم است
177 و بر کناره راه سیمانی روستایی
178 اینک
179 پالایشگاه
180 دخترکی
181 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
182 ارکیده و گلایول و سوسن آری
183 و بولدوزری زرد آن سو تر
184 مانند ورزویی مست
185 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
186 مردی جوان
187 نبیره ام
188 به لباس و کلاه خود ایمنی
189 پیش از سلام می
190 غرد
191 اول قرنطینه نیای بزرگ
192 از انتهای جهان
193 به ابتدای جهان بازگشته ام
194 نه بر شعاع نگاه اسب
195 نه در قرنطینه نبیره ام
196 جایی ایمن
197 نمی یابم
198 به ابتدای جهان
199 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
200 به آبش می سپرم
201 این کودک شرور
202 که چشم بازنکرده
203 زبان گشاده است
204 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
205 قبیله را بر من خواهد شوراند این
206 زبان دراز
207 و مرا نه که خود را
208 به کشتن خواهد داد
209 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
210 به آبش می سپارم
211 امید در نجاتش بندم
212 به ساحل دوری آن سوی جهان
213 شاید به تور ماهیگیری افتد
214 بی نوا و شریف
215 و صیادی چالاک بپرورد او را
216 شاید بر آستانه زنی
217 فروافتد
218 بزرگ تبار
219 و بی نطفه شوی
220 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
221 طلسم شکن
222 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
223 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
224 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
225 این کودک شرور
226 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
227 بهتر که به آبش بسپارم
228 تا به خاک
229 سه مشعل می سوزد
230 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
231 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
232 شعله می وزاند
233 دو دیگر
234 به دره و دامنه
235 تا بادام
236 بنان سراسیمه شوند
237 یکی می سوزد
238 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
239 و به معده پر جوجه کباب شرکت
240 دو دیگر می سوزند
241 تا آهوان و تیهوها
242 به دره های دوردست بکوچند
243 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
244 تا وحش
245 ایمن نماند در حریم آبادانی
246 یکی می سوزد
247 تا
248 روستایی
249 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
250 سه مشعل می سوزد
251 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
252 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
253 و به شب
254 در حوالی جنگل چراغهای نئون
255 سه مشعل
256 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
257 بلکه می سوزند
258 تا چیزها دیده نشوند
259 سه
260 مشعل می سوزند
261 در دایره چراغان و آتش
262 تا ظلمات گرداگرد
263 ژرفتر گردد
264 و بازوهای کار و آفرینش
265 چون پروانه های سراسیمه
266 به جانب کانون نور
267 فراخوانده شوند
268 نوری
269 که ظلمت گرداگرد را
270 دامن می زند و ژرفتر می کند
271 روباهی از برکت رنگهای شگفت
272 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
273 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
274 پا در خور دم یافته
275 در گوشه ای از این جهان ؟
276 مرا چه سود اما
277 که همان شتر صبور بارکشم
278 در وادی سراب ها و دروغ
279 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
280 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
281 بارم چه کو کنار چه زمرد
282 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
283 و نه احساسش می کنم
284 و سوارم
285 چه
286 امیری برنا و برومند
287 چه حرامی بدنهادی
288 می بینمش و می ستایمش
289 و می برمش بر پشت
290 اگر چه نمی شناسمش
291 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
292 کینه پر آوازه ام ؟
293 یک بار در من بیدار شد
294 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
295 امیر و حرامی هر دو
296 در معرض
297 صاعقه ام بودند
298 و سرانجام
299 آنکه جان بدر برد
300 حرامی بدنهاد بود
301 که اکنون
302 برگرده ام نشسته و می راندم
303 هر سو که خود بخواهد
304 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
305 طاووسی پای در خور دم یافته
306 رئباهی از برکت رنگ ها
307 مرا چه سود اما
308 که بار سنگین
309 چه
310 شوکران چه زمرد
311 بارم
312 و حرامی نابکار سوارم است
313 دیگر سقراط و افعی را
314 از هم تمیز نمی دهم
315 و سراب را
316 به دنبال سایه بی قواره خود
317 می پیمایم
318 مدام
319 مدام
320 مدام
321 اگر به فراز نمی شتابم
322 مپندار که نمی یارمت رسیدن
323 امتناع من از صعود انکار تست
324 تحقیر می کنم بلندایت را
325 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
326 نخستین بیرق را
327 ناتوان ترینان برافراشتند
328 و بیرق ما
329 که سنگین ترین بود و سپیدترین
330 به خون برادرانم آغشته شد
331 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
332 هفت برادر بودیم
333 نخستین را بر هزاره نخست
334 به زیر برف سرخ کفن کردم
335 و ششمین را از هزاره ششم
336 کوتوله ای
337 دشکیش
338 از شیفتگان بلندای تو
339 تا خود بلندتر بنماید
340 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
341 هفتمین منم
342 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
343 که لگدمال ناپاکان نشود
344 و خود انزوا گزیده کنارش
345 به پاسداریش
346 و انکار می کنم بلندایت را
347 اما
348 روزی
349 از پناهگاه
350 از هزاره هفتم
351 به بالا خواهم شتافت
352 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
353 بر کنم و به باد سپارم
354 و بیرق سنگینم را
355 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
356 پس آنگاه
357 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
358 ه یمن بلندای بیرق من
359 ای زمین
360 (اشعار منوچهر آتشی)