-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر کنده ی تمام درختان جنگلی
2 نام ترا به ناخن برکندم
3 اکنون ترا تمام درختان
4 با نام می شناسند
5 نام ترا به گرده ی گور و گوزن
6 با ناخن پلنگان بنوشتم
7 اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
8 اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
9 با نام می شناسند
10 دیگر
11 نام ترا تمام درختان
12 گاه بهار زمزمه خواهند کرد
13 و مرغ های خوشخوان
14 صبح بهار نام ترا
15 به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
16 ای بی خیال مانده ز من، دوست
17 دیگر ترا زمین و زمان
18 از برکت جنون نجیب من
19 با نام می شناسند
20 ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
21 در واپسین غروب بهار
22 نام مرا به خاطر بسپار
23 منوچهر آتشی
24 فرصتی ای مرگ
25 تا برای آخرین بار
26 بربطم را بردارم
27 و در این کوچه های مرده
28 بنوازم و بخوانم به شور
29 دوشم آهنگی
30 به رویا
31 بر عاطفه نازل شده است
32 که به ضرب گام هایش
33 مرده را زنده تواند کرد
34 و دل های نومید را
35 در کاسه طنبوری
36 به زیر پنجره ها خواهد کشاند
37 از جگری یگانه با نهاد جهان
38 آوازی بر آید
39 که کور را بینا کند
40 تا ببیند ذات دهشت را
41 در جامه ها
42 و جان ها
43 که شنیده بود به رویای کورانه
44 و ندیده بود تا امروز
45 تا ببیند خود را
46 میان زخم ها و اهانت و ترحم
47 که لمس کرده بود و ندیده بود تا امروز
48 فرصتی ای مرگ
49 تا بربط دارم
50 و آخرین نوبت را
51 به کوچه ها بزنم
52 کورها را بینا
53 و بینایان را
54 دیوانه کنم
55 منوچهر آتشی
56 صدای تو
57 از سایه سوی نیستان می آید
58 و گل می دهد در هیاهوی باران
59 صدایت
60 یکی نرگس نوشکفته است
61 که از پشت رگبار می ایستد روبروی نگاهم
62 و عطری هوسناک بالا می آید در آهم
63 تو میگویی و لاله می روید از سنگ
64 تو می گویی و غنچه می جوشد از چوب
65 تو می گویی و تازه می روید از خشک
66 تو می گویی و زنده می خیزد از مرگ
67 صدای تو از سایه سار نیستان می آید
68 و گل می دهد از گل زخمی بعد رگبار
69 و در آب می ایستد روبروی نگاهم
70 صدای تو می بارد و زنده ام من
71 (اشعار منوچهر آتشی)
72 یاد داری چه شبی بود ؟
73 باد گرم نفس من
74 ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
75 و اندکی آنسوتر
76 جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
77 ماهی چشم مرا می برد ؟
78 یاد داری چه شبی بود ؟
79 غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
80 هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
81 خیره در آبی ژرف بی درد ؟
82 و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
83 یاد داری چه هراس انگیز
84 گرگ خاکستری ابری
85 کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
86 یاد داری چه شبی بود ؟
87 منوچهر آتشی
88 خوابیده ای کنار من
89 آرام مثل خواب
90 خواب کدام خوب ترا می برد چنین
91 مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟
92 در پشت پلک های تو باغی ست
93 می بینم
94 باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز
95 در پشت سینه تو دلی می تپد به شور
96 می شنوم
97 نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور
98 پیش تو باز کرده هر بسته عزیز
99 رگ های آبی تو در متن مات پوست
100 دنباله های نازک اندیشه دل است
101 در نوک پنجه های تو نبضان تند خون
102 در گوش کودکی که هنوز
103 پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست
104 تکبیر زندگی کیست
105 خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب
106 خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست
107 می دانم
108 اما بگو
109 آب کدام خوب ترا می برد چنین
110 مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟
111 منوچهر آتشی
112 یک روز
113 در دشت صبحگاهی پندارت
114 از جاده یی که در نفس مه نهفته است
115 چون عاشقان عهد کهن
116 با اسب بور خسته می آیم من
117 در بامدادهای بخار آلود
118 در عصرهای خلوت بارانی
119 پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه
120 تو گوش با طنین سم مرکب منی
121 من چون عاشقان عهد کهن
122 با اسب پای پنجره می مانم
123 بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق
124 و آنگاه
125 همراه با تپیدن قلب نجیب تو
126 از جاده های در دل مه پنهان
127 می رانم
128 (اشعار منوچهر آتشی)
129 کنون رؤیای ما باغی است
130 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
131 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
132 به ساق هر درختش یادگاری ها
133 و با هر یادگاری نقش یک سوگند
134 کنون رؤیای ما باغی است
135 زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
136 که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
137 که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است
138 که آن سوگند ها را نیز
139 همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است
140 کنون رویای ما باغی است
141 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک
142 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم
143 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا
144 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را
145 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم
146 که باران فریبش نسترد هرگز
147 که توفان زمانش نفکند از پا
148 که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم
149 منوچهر آتشی
150 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود
151 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود
152 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو
153 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود
154 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید
155 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود
156 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او
157 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود
158 جان میدهیم و ناز تو را باز میخریم
159 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود
160 منوچهر آتشی
161 پشت این خانه حکایت جاریست
162 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار
163 هرزه مستی است برون رفته ز خویش
164 می کشاند تن خود بر دیوار
165 آنچنانست که گویی بر دوش
166 سایه اش می برد او را هر سو
167 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی
168 نه صدایی است از او
169 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است
170 خانه ها سوخته اینک شاید
171 قصر ها ریخته شاید در شب
172 شاید از اوج یکی کوه بلند
173 بیرقش بال برابر گذران می ساید
174 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب
175 دره می سازد هولش در پیش
176 مست و بیزار و خموش
177 می رود کفر اندیش
178 در کف پنجره ای نیست چراغ
179 که جهد در رگ گرمش هوسی
180 یا بخندد به فریبی موهوم
181 یا بخواند به تمنای کسی
182 می برد هر طرف این گمشده را
183 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه
184 وای از این گردش بیهوده چو باد
185 آه از این کستی بی عربده آه
186 شهر خاموشان یغما زده است
187 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای
188 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی
189 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای
190 یک دریچه نگشوده است به شب
191 تا اتاقی نفسی تازه کشد
192 تا نسیمی چو رسد از ره دشت
193 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد
194 پشت در پشت هم انداخته اند
195 خانه ها با هم قهرند افسوس
196 شب فروپاشد خاکستر صبح
197 بادها زنده ی شهرند افسوس
198 مست آواره به ویرانه ی صبح
199 پای دیواری افتاده به خواب
200 خون خشکیده به پیشانی اوست
201 با لبش مانده است اندیشه ی آب
202 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک
203 فراز همین شاخه های سوخته
204 کدام قناری گل در گلو
205 ندای این پرنده سرگردان را
206 پاسخ خواهد داد
207 به جنگلی از
208 کندههای کبریتی ؟
209 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس
210 بیضه شکسته
211 چه می داند این صدای زخمی
212 از حنجره بلبلی
213 یا گلوی خراشیده بومی است ؟
214 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر
215 میان خرمن نسرین و رازقی
216 چه بخواند
217 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟
218 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم
219 راز
220 بر همین شوره زار و
221 بس
222 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
223 سنگ بر شانه و دلرها
224 واپس نمی نگرم
225 که چه بوده است
226 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
227 می روم و می خوانم
228 و
229 نومیدی خود را
230 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
231 آن سوی این چکاد چکادهایی است
232 و نفرینیانی چون من
233 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
234 یا در نشیب تند
235 سر در پی کولبار نفرین
236 که اینک بازیچه ای شده است
237 هیاهوگر و رقصان
238 شتاب گرفته اند
239 مگر نه
240 آوازشان را می شنوم ؟
241 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
242 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
243 پژواک هول و هیاهو درافکند
244 کوهسار نفرت و نفرین را
245 تا دل در دل خدایان نماند
246 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
247 واپس نمی نگرم
248 چرا که به ناگزیر باز می گردم
249 سر در
250 پی کولبار نفرینم
251 که اینک بازیچه ای است
252 پندارد بر آب و اثیر می راند
253 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
254 سرودگر جوان
255 که از انسان بریده است
256 و در سفینه علف و آه
257 پارو می
258 کشد
259 نخستین صفیر پاییزی
260 علف را می پژمرد
261 و پاروها را
262 که بال پروانه هاست
263 به باد می دهد
264 و تنها
265 می ماند در کفش
266 آه
267 بر ساعد شرقی ایوانت
268 نیلوفری کاشته ام
269 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
270 و به ایوان که در آیی
271 با
272 خوابجامه ببینی
273 آفتاب
274 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
275 و خون درخت
276 تا پله های نخستین ایوانت
277 بالا خزیده است
278 بر ساعد غربی ایوانت
279 شقایقی رویانده ام
280 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
281 به زانو درافتی ناگاه
282 و لبانت بلرزد
283 از
284 کلام بر نیامدنی
285 پنداری بر آب و اثیر می رانی
286 که رو برنمی گردانی
287 کناره گمشده را
288 و به هراس که می افتی
289 نمی بینی
290 سایه بلند پر انحنایی را
291 که دنبالت می کند
292 بر آب و به رویا
293 و توفان که برخیزد
294 از آرامجای آب
295 و پارو که به باد رود
296 مثل بال پروانه
297 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
298 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
299 سایه را
300 که غمناک لبخند می زند
301 تا شفات بخشد کابوست را
302 روزگاری
303 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
304 ابتدای جهان بود
305 بزغاله ای سبکخیز
306 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
307 زیر می دوید
308 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
309 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
310 انگار به انتهای جهان نگران می شد
311 زنی جوان به جامه رنگین
312 جوانی با شانه های پهن برهنه
313 که به گندمزار برشته شناور بود
314 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
315 اما اسب
316 که به
317 انتهای جهان می نگریست
318 مرا به شعاع تیره ای
319 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
320 که ناگزیری رفتن
321 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
322 در انتظارم بود
323 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
324 تا به انتهای جهان برسم
325 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
326 اینک باز می گردم از
327 انتهای تلخ جهان
328 و اشتیاق دیدن بزغاله
329 و اسب بور خمیده بر قصیل
330 و زن جوان به جامه رنگین روستا
331 دلهره امن را دوچندان کرده است
332 زنی جوان
333 به جامه جین آبی
334 سوار بر موتورسیکلت
335 به استقبالم می آید
336 نوه کوچکم است
337 و بر کناره راه سیمانی روستایی
338 اینک
339 پالایشگاه
340 دخترکی
341 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
342 ارکیده و گلایول و سوسن آری
343 و بولدوزری زرد آن سو تر
344 مانند ورزویی مست
345 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
346 مردی جوان
347 نبیره ام
348 به لباس و کلاه خود ایمنی
349 پیش از سلام می
350 غرد
351 اول قرنطینه نیای بزرگ
352 از انتهای جهان
353 به ابتدای جهان بازگشته ام
354 نه بر شعاع نگاه اسب
355 نه در قرنطینه نبیره ام
356 جایی ایمن
357 نمی یابم
358 به ابتدای جهان
359 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
360 به آبش می سپرم
361 این کودک شرور
362 که چشم بازنکرده
363 زبان گشاده است
364 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
365 قبیله را بر من خواهد شوراند این
366 زبان دراز
367 و مرا نه که خود را
368 به کشتن خواهد داد
369 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
370 به آبش می سپارم
371 امید در نجاتش بندم
372 به ساحل دوری آن سوی جهان
373 شاید به تور ماهیگیری افتد
374 بی نوا و شریف
375 و صیادی چالاک بپرورد او را
376 شاید بر آستانه زنی
377 فروافتد
378 بزرگ تبار
379 و بی نطفه شوی
380 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
381 طلسم شکن
382 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
383 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
384 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
385 این کودک شرور
386 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
387 بهتر که به آبش بسپارم
388 تا به خاک
389 سه مشعل می سوزد
390 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
391 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
392 شعله می وزاند
393 دو دیگر
394 به دره و دامنه
395 تا بادام
396 بنان سراسیمه شوند
397 یکی می سوزد
398 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
399 و به معده پر جوجه کباب شرکت
400 دو دیگر می سوزند
401 تا آهوان و تیهوها
402 به دره های دوردست بکوچند
403 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
404 تا وحش
405 ایمن نماند در حریم آبادانی
406 یکی می سوزد
407 تا
408 روستایی
409 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
410 سه مشعل می سوزد
411 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
412 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
413 و به شب
414 در حوالی جنگل چراغهای نئون
415 سه مشعل
416 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
417 بلکه می سوزند
418 تا چیزها دیده نشوند
419 سه
420 مشعل می سوزند
421 در دایره چراغان و آتش
422 تا ظلمات گرداگرد
423 ژرفتر گردد
424 و بازوهای کار و آفرینش
425 چون پروانه های سراسیمه
426 به جانب کانون نور
427 فراخوانده شوند
428 نوری
429 که ظلمت گرداگرد را
430 دامن می زند و ژرفتر می کند
431 روباهی از برکت رنگهای شگفت
432 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
433 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
434 پا در خور دم یافته
435 در گوشه ای از این جهان ؟
436 مرا چه سود اما
437 که همان شتر صبور بارکشم
438 در وادی سراب ها و دروغ
439 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
440 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
441 بارم چه کو کنار چه زمرد
442 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
443 و نه احساسش می کنم
444 و سوارم
445 چه
446 امیری برنا و برومند
447 چه حرامی بدنهادی
448 می بینمش و می ستایمش
449 و می برمش بر پشت
450 اگر چه نمی شناسمش
451 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
452 کینه پر آوازه ام ؟
453 یک بار در من بیدار شد
454 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
455 امیر و حرامی هر دو
456 در معرض
457 صاعقه ام بودند
458 و سرانجام
459 آنکه جان بدر برد
460 حرامی بدنهاد بود
461 که اکنون
462 برگرده ام نشسته و می راندم
463 هر سو که خود بخواهد
464 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
465 طاووسی پای در خور دم یافته
466 رئباهی از برکت رنگ ها
467 مرا چه سود اما
468 که بار سنگین
469 چه
470 شوکران چه زمرد
471 بارم
472 و حرامی نابکار سوارم است
473 دیگر سقراط و افعی را
474 از هم تمیز نمی دهم
475 و سراب را
476 به دنبال سایه بی قواره خود
477 می پیمایم
478 مدام
479 مدام
480 مدام
481 اگر به فراز نمی شتابم
482 مپندار که نمی یارمت رسیدن
483 امتناع من از صعود انکار تست
484 تحقیر می کنم بلندایت را
485 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
486 نخستین بیرق را
487 ناتوان ترینان برافراشتند
488 و بیرق ما
489 که سنگین ترین بود و سپیدترین
490 به خون برادرانم آغشته شد
491 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
492 هفت برادر بودیم
493 نخستین را بر هزاره نخست
494 به زیر برف سرخ کفن کردم
495 و ششمین را از هزاره ششم
496 کوتوله ای
497 دشکیش
498 از شیفتگان بلندای تو
499 تا خود بلندتر بنماید
500 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
501 هفتمین منم
502 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
503 که لگدمال ناپاکان نشود
504 و خود انزوا گزیده کنارش
505 به پاسداریش
506 و انکار می کنم بلندایت را
507 اما
508 روزی
509 از پناهگاه
510 از هزاره هفتم
511 به بالا خواهم شتافت
512 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
513 بر کنم و به باد سپارم
514 و بیرق سنگینم را
515 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
516 پس آنگاه
517 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
518 ه یمن بلندای بیرق من
519 ای زمین
520 (اشعار منوچهر آتشی)