-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نامت
2 گلواژهای به سپیدای ماهتاب و سپیده است
3 با عطر باغ اطلسی
4 و دشتهای گرم شببوهای دشتستان
5 نامت گلِ هزار بهارِ نیامده است
6 نامت تمام شبهایم
7 و گسترهی خمیدهی رویاهایم را
8 پر میکند
9 و در دهانم
10 مانند ماه در حوض
11 مد میشود
12 نامت در چشمانم
13 چون لاله سرخ
14 چون نسترن سپید
15 و مثل سرو ، سبز میایستد
16 نامت مژگانم را در میگیرد
17 نامت در جانم
18 گُر میگیرد
19 منوچهر آتشی
20 سپیده که سر بزند
21 نخستین روز روزهای بی تو
22 آغاز می شود
23 آفتاب سرگشته وپرسان
24 تا مرا کنار کدام سنگ
25 تنها باید به تماشای سوسنی نوزاد
26 به نخستین دره سرگشتی هام
27 در اندیشه تو ام
28 که زنبقی به جگر می پروری
29 و نسترنی به گریبان
30 که انگشت اشاره ات
31 به تهدید بازیگوشانه
32 منقار می زند به هوا
33 و فضا را
34 سیراب می کند از شبنم و گیاه
35 سپیده که سر بزند خواهی دید
36 که نیست به نظر گاه تو آن سدر فرتوتی که هر بامداد
37 گنجشکان بر شاخساران معطرش به ترنم
38 آخرین ستارگان کهکشان شیری را
39 تا خوابگاه آفتابیشان
40 بدرقه می کردند
41 سپیده که سر بزند
42 نخستین روز روزهای بی مرا
43 آغاز خواهی کرد
44 مثل گل سرخ تنهایی
45 آه خواهی کشید
46 به پروانه ها خواهی اندیشید
47 و به شاخه سدری
48 که سایه نینداخته بر آستانه ات
49 منوچهر آتشی
50 نه رفتهای
51 نه پیام آمدنی دادهای
52 خانه در تصرف بوی توست
53 تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست
54 حس میکنم
55 تنهایی ستاره را
56 این همه ستارهی تنها ؟
57 یکی به یکی نمیگوید بیا
58 هر یک
59 از آسمانهی خویش
60 چونان چشم پرنده درخشان
61 از آشیانهی تاریک
62 حس میکنم
63 نیش ستاره را
64 در چشمم
65 طعم ستاره را
66 در دهانم
67 و طعم یک کهکشان تنهایی را
68 در جانم
69 کجای جهان بگذارمت
70 تا زیباتر شود آن جا ؟
71 بنویس میآیم
72 تا آشیانه به گام و به دست و سلام
73 آراسته شود
74 (اشعار منوچهر آتشی)
75 بر کنده ی تمام درختان جنگلی
76 نام ترا به ناخن برکندم
77 اکنون ترا تمام درختان
78 با نام می شناسند
79 نام ترا به گرده ی گور و گوزن
80 با ناخن پلنگان بنوشتم
81 اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
82 اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
83 با نام می شناسند
84 دیگر
85 نام ترا تمام درختان
86 گاه بهار زمزمه خواهند کرد
87 و مرغ های خوشخوان
88 صبح بهار نام ترا
89 به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
90 ای بی خیال مانده ز من، دوست
91 دیگر ترا زمین و زمان
92 از برکت جنون نجیب من
93 با نام می شناسند
94 ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
95 در واپسین غروب بهار
96 نام مرا به خاطر بسپار
97 منوچهر آتشی
98 فرصتی ای مرگ
99 تا برای آخرین بار
100 بربطم را بردارم
101 و در این کوچه های مرده
102 بنوازم و بخوانم به شور
103 دوشم آهنگی
104 به رویا
105 بر عاطفه نازل شده است
106 که به ضرب گام هایش
107 مرده را زنده تواند کرد
108 و دل های نومید را
109 در کاسه طنبوری
110 به زیر پنجره ها خواهد کشاند
111 از جگری یگانه با نهاد جهان
112 آوازی بر آید
113 که کور را بینا کند
114 تا ببیند ذات دهشت را
115 در جامه ها
116 و جان ها
117 که شنیده بود به رویای کورانه
118 و ندیده بود تا امروز
119 تا ببیند خود را
120 میان زخم ها و اهانت و ترحم
121 که لمس کرده بود و ندیده بود تا امروز
122 فرصتی ای مرگ
123 تا بربط دارم
124 و آخرین نوبت را
125 به کوچه ها بزنم
126 کورها را بینا
127 و بینایان را
128 دیوانه کنم
129 منوچهر آتشی
130 صدای تو
131 از سایه سوی نیستان می آید
132 و گل می دهد در هیاهوی باران
133 صدایت
134 یکی نرگس نوشکفته است
135 که از پشت رگبار می ایستد روبروی نگاهم
136 و عطری هوسناک بالا می آید در آهم
137 تو میگویی و لاله می روید از سنگ
138 تو می گویی و غنچه می جوشد از چوب
139 تو می گویی و تازه می روید از خشک
140 تو می گویی و زنده می خیزد از مرگ
141 صدای تو از سایه سار نیستان می آید
142 و گل می دهد از گل زخمی بعد رگبار
143 و در آب می ایستد روبروی نگاهم
144 صدای تو می بارد و زنده ام من
145 (اشعار منوچهر آتشی)
146 یاد داری چه شبی بود ؟
147 باد گرم نفس من
148 ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
149 و اندکی آنسوتر
150 جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
151 ماهی چشم مرا می برد ؟
152 یاد داری چه شبی بود ؟
153 غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
154 هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
155 خیره در آبی ژرف بی درد ؟
156 و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
157 یاد داری چه هراس انگیز
158 گرگ خاکستری ابری
159 کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
160 یاد داری چه شبی بود ؟
161 منوچهر آتشی
162 خوابیده ای کنار من
163 آرام مثل خواب
164 خواب کدام خوب ترا می برد چنین
165 مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟
166 در پشت پلک های تو باغی ست
167 می بینم
168 باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز
169 در پشت سینه تو دلی می تپد به شور
170 می شنوم
171 نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور
172 پیش تو باز کرده هر بسته عزیز
173 رگ های آبی تو در متن مات پوست
174 دنباله های نازک اندیشه دل است
175 در نوک پنجه های تو نبضان تند خون
176 در گوش کودکی که هنوز
177 پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست
178 تکبیر زندگی کیست
179 خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب
180 خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست
181 می دانم
182 اما بگو
183 آب کدام خوب ترا می برد چنین
184 مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟
185 منوچهر آتشی
186 یک روز
187 در دشت صبحگاهی پندارت
188 از جاده یی که در نفس مه نهفته است
189 چون عاشقان عهد کهن
190 با اسب بور خسته می آیم من
191 در بامدادهای بخار آلود
192 در عصرهای خلوت بارانی
193 پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه
194 تو گوش با طنین سم مرکب منی
195 من چون عاشقان عهد کهن
196 با اسب پای پنجره می مانم
197 بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق
198 و آنگاه
199 همراه با تپیدن قلب نجیب تو
200 از جاده های در دل مه پنهان
201 می رانم
202 (اشعار منوچهر آتشی)
203 کنون رؤیای ما باغی است
204 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
205 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
206 به ساق هر درختش یادگاری ها
207 و با هر یادگاری نقش یک سوگند
208 کنون رؤیای ما باغی است
209 زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
210 که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
211 که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است
212 که آن سوگند ها را نیز
213 همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است
214 کنون رویای ما باغی است
215 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک
216 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم
217 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا
218 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را
219 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم
220 که باران فریبش نسترد هرگز
221 که توفان زمانش نفکند از پا
222 که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم
223 منوچهر آتشی
224 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود
225 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود
226 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو
227 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود
228 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید
229 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود
230 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او
231 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود
232 جان میدهیم و ناز تو را باز میخریم
233 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود
234 منوچهر آتشی
235 پشت این خانه حکایت جاریست
236 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار
237 هرزه مستی است برون رفته ز خویش
238 می کشاند تن خود بر دیوار
239 آنچنانست که گویی بر دوش
240 سایه اش می برد او را هر سو
241 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی
242 نه صدایی است از او
243 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است
244 خانه ها سوخته اینک شاید
245 قصر ها ریخته شاید در شب
246 شاید از اوج یکی کوه بلند
247 بیرقش بال برابر گذران می ساید
248 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب
249 دره می سازد هولش در پیش
250 مست و بیزار و خموش
251 می رود کفر اندیش
252 در کف پنجره ای نیست چراغ
253 که جهد در رگ گرمش هوسی
254 یا بخندد به فریبی موهوم
255 یا بخواند به تمنای کسی
256 می برد هر طرف این گمشده را
257 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه
258 وای از این گردش بیهوده چو باد
259 آه از این کستی بی عربده آه
260 شهر خاموشان یغما زده است
261 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای
262 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی
263 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای
264 یک دریچه نگشوده است به شب
265 تا اتاقی نفسی تازه کشد
266 تا نسیمی چو رسد از ره دشت
267 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد
268 پشت در پشت هم انداخته اند
269 خانه ها با هم قهرند افسوس
270 شب فروپاشد خاکستر صبح
271 بادها زنده ی شهرند افسوس
272 مست آواره به ویرانه ی صبح
273 پای دیواری افتاده به خواب
274 خون خشکیده به پیشانی اوست
275 با لبش مانده است اندیشه ی آب
276 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک
277 فراز همین شاخه های سوخته
278 کدام قناری گل در گلو
279 ندای این پرنده سرگردان را
280 پاسخ خواهد داد
281 به جنگلی از
282 کندههای کبریتی ؟
283 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس
284 بیضه شکسته
285 چه می داند این صدای زخمی
286 از حنجره بلبلی
287 یا گلوی خراشیده بومی است ؟
288 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر
289 میان خرمن نسرین و رازقی
290 چه بخواند
291 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟
292 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم
293 راز
294 بر همین شوره زار و
295 بس
296 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
297 سنگ بر شانه و دلرها
298 واپس نمی نگرم
299 که چه بوده است
300 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
301 می روم و می خوانم
302 و
303 نومیدی خود را
304 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
305 آن سوی این چکاد چکادهایی است
306 و نفرینیانی چون من
307 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
308 یا در نشیب تند
309 سر در پی کولبار نفرین
310 که اینک بازیچه ای شده است
311 هیاهوگر و رقصان
312 شتاب گرفته اند
313 مگر نه
314 آوازشان را می شنوم ؟
315 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
316 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
317 پژواک هول و هیاهو درافکند
318 کوهسار نفرت و نفرین را
319 تا دل در دل خدایان نماند
320 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
321 واپس نمی نگرم
322 چرا که به ناگزیر باز می گردم
323 سر در
324 پی کولبار نفرینم
325 که اینک بازیچه ای است
326 پندارد بر آب و اثیر می راند
327 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
328 سرودگر جوان
329 که از انسان بریده است
330 و در سفینه علف و آه
331 پارو می
332 کشد
333 نخستین صفیر پاییزی
334 علف را می پژمرد
335 و پاروها را
336 که بال پروانه هاست
337 به باد می دهد
338 و تنها
339 می ماند در کفش
340 آه
341 بر ساعد شرقی ایوانت
342 نیلوفری کاشته ام
343 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
344 و به ایوان که در آیی
345 با
346 خوابجامه ببینی
347 آفتاب
348 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
349 و خون درخت
350 تا پله های نخستین ایوانت
351 بالا خزیده است
352 بر ساعد غربی ایوانت
353 شقایقی رویانده ام
354 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
355 به زانو درافتی ناگاه
356 و لبانت بلرزد
357 از
358 کلام بر نیامدنی
359 پنداری بر آب و اثیر می رانی
360 که رو برنمی گردانی
361 کناره گمشده را
362 و به هراس که می افتی
363 نمی بینی
364 سایه بلند پر انحنایی را
365 که دنبالت می کند
366 بر آب و به رویا
367 و توفان که برخیزد
368 از آرامجای آب
369 و پارو که به باد رود
370 مثل بال پروانه
371 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
372 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
373 سایه را
374 که غمناک لبخند می زند
375 تا شفات بخشد کابوست را
376 روزگاری
377 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
378 ابتدای جهان بود
379 بزغاله ای سبکخیز
380 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
381 زیر می دوید
382 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
383 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
384 انگار به انتهای جهان نگران می شد
385 زنی جوان به جامه رنگین
386 جوانی با شانه های پهن برهنه
387 که به گندمزار برشته شناور بود
388 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
389 اما اسب
390 که به
391 انتهای جهان می نگریست
392 مرا به شعاع تیره ای
393 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
394 که ناگزیری رفتن
395 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
396 در انتظارم بود
397 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
398 تا به انتهای جهان برسم
399 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
400 اینک باز می گردم از
401 انتهای تلخ جهان
402 و اشتیاق دیدن بزغاله
403 و اسب بور خمیده بر قصیل
404 و زن جوان به جامه رنگین روستا
405 دلهره امن را دوچندان کرده است
406 زنی جوان
407 به جامه جین آبی
408 سوار بر موتورسیکلت
409 به استقبالم می آید
410 نوه کوچکم است
411 و بر کناره راه سیمانی روستایی
412 اینک
413 پالایشگاه
414 دخترکی
415 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
416 ارکیده و گلایول و سوسن آری
417 و بولدوزری زرد آن سو تر
418 مانند ورزویی مست
419 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
420 مردی جوان
421 نبیره ام
422 به لباس و کلاه خود ایمنی
423 پیش از سلام می
424 غرد
425 اول قرنطینه نیای بزرگ
426 از انتهای جهان
427 به ابتدای جهان بازگشته ام
428 نه بر شعاع نگاه اسب
429 نه در قرنطینه نبیره ام
430 جایی ایمن
431 نمی یابم
432 به ابتدای جهان
433 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
434 به آبش می سپرم
435 این کودک شرور
436 که چشم بازنکرده
437 زبان گشاده است
438 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
439 قبیله را بر من خواهد شوراند این
440 زبان دراز
441 و مرا نه که خود را
442 به کشتن خواهد داد
443 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
444 به آبش می سپارم
445 امید در نجاتش بندم
446 به ساحل دوری آن سوی جهان
447 شاید به تور ماهیگیری افتد
448 بی نوا و شریف
449 و صیادی چالاک بپرورد او را
450 شاید بر آستانه زنی
451 فروافتد
452 بزرگ تبار
453 و بی نطفه شوی
454 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
455 طلسم شکن
456 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
457 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
458 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
459 این کودک شرور
460 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
461 بهتر که به آبش بسپارم
462 تا به خاک
463 سه مشعل می سوزد
464 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
465 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
466 شعله می وزاند
467 دو دیگر
468 به دره و دامنه
469 تا بادام
470 بنان سراسیمه شوند
471 یکی می سوزد
472 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
473 و به معده پر جوجه کباب شرکت
474 دو دیگر می سوزند
475 تا آهوان و تیهوها
476 به دره های دوردست بکوچند
477 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
478 تا وحش
479 ایمن نماند در حریم آبادانی
480 یکی می سوزد
481 تا
482 روستایی
483 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
484 سه مشعل می سوزد
485 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
486 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
487 و به شب
488 در حوالی جنگل چراغهای نئون
489 سه مشعل
490 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
491 بلکه می سوزند
492 تا چیزها دیده نشوند
493 سه
494 مشعل می سوزند
495 در دایره چراغان و آتش
496 تا ظلمات گرداگرد
497 ژرفتر گردد
498 و بازوهای کار و آفرینش
499 چون پروانه های سراسیمه
500 به جانب کانون نور
501 فراخوانده شوند
502 نوری
503 که ظلمت گرداگرد را
504 دامن می زند و ژرفتر می کند
505 روباهی از برکت رنگهای شگفت
506 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
507 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
508 پا در خور دم یافته
509 در گوشه ای از این جهان ؟
510 مرا چه سود اما
511 که همان شتر صبور بارکشم
512 در وادی سراب ها و دروغ
513 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
514 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
515 بارم چه کو کنار چه زمرد
516 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
517 و نه احساسش می کنم
518 و سوارم
519 چه
520 امیری برنا و برومند
521 چه حرامی بدنهادی
522 می بینمش و می ستایمش
523 و می برمش بر پشت
524 اگر چه نمی شناسمش
525 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
526 کینه پر آوازه ام ؟
527 یک بار در من بیدار شد
528 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
529 امیر و حرامی هر دو
530 در معرض
531 صاعقه ام بودند
532 و سرانجام
533 آنکه جان بدر برد
534 حرامی بدنهاد بود
535 که اکنون
536 برگرده ام نشسته و می راندم
537 هر سو که خود بخواهد
538 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
539 طاووسی پای در خور دم یافته
540 رئباهی از برکت رنگ ها
541 مرا چه سود اما
542 که بار سنگین
543 چه
544 شوکران چه زمرد
545 بارم
546 و حرامی نابکار سوارم است
547 دیگر سقراط و افعی را
548 از هم تمیز نمی دهم
549 و سراب را
550 به دنبال سایه بی قواره خود
551 می پیمایم
552 مدام
553 مدام
554 مدام
555 اگر به فراز نمی شتابم
556 مپندار که نمی یارمت رسیدن
557 امتناع من از صعود انکار تست
558 تحقیر می کنم بلندایت را
559 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
560 نخستین بیرق را
561 ناتوان ترینان برافراشتند
562 و بیرق ما
563 که سنگین ترین بود و سپیدترین
564 به خون برادرانم آغشته شد
565 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
566 هفت برادر بودیم
567 نخستین را بر هزاره نخست
568 به زیر برف سرخ کفن کردم
569 و ششمین را از هزاره ششم
570 کوتوله ای
571 دشکیش
572 از شیفتگان بلندای تو
573 تا خود بلندتر بنماید
574 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
575 هفتمین منم
576 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
577 که لگدمال ناپاکان نشود
578 و خود انزوا گزیده کنارش
579 به پاسداریش
580 و انکار می کنم بلندایت را
581 اما
582 روزی
583 از پناهگاه
584 از هزاره هفتم
585 به بالا خواهم شتافت
586 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
587 بر کنم و به باد سپارم
588 و بیرق سنگینم را
589 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
590 پس آنگاه
591 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
592 ه یمن بلندای بیرق من
593 ای زمین
594 (اشعار منوچهر آتشی)