1 دیدار تو صبح را زیبا می کند
2 حتی اگر فلاخُن رگبار
3 سنگسار بکند شیشه های پنجره را
4 حتی اگر صبح با کسوف بدمد
5 خیره خواهد شد چشم من
6 از طلوع گلوی تو از مقنعه
7 دیدار تو روز را
8 سبز و خوانا می سراید
9 حتی اگر برف
10 نام های تمام درختان و پرندگان را بپوشاند
11 دیدار تو غروب را به درنگ وا می دارد
12 حتی اگر ماهی گیران از دریا برگردند
13 و کلاغ ها
14 تمام افق را بپوشانند
15 و پرستوها قیچی کنند
16 اندک آبیِ باقیمانده از روز را
17 دیدار تو شب را
18 آه
19 چه تالار آینه ای رویاهای من
20 و چه تکثیر غریبی
21 از صدها تو
22 منوچهر آتشی
23 نامت
24 گلواژهای به سپیدای ماهتاب و سپیده است
25 با عطر باغ اطلسی
26 و دشتهای گرم شببوهای دشتستان
27 نامت گلِ هزار بهارِ نیامده است
28 نامت تمام شبهایم
29 و گسترهی خمیدهی رویاهایم را
30 پر میکند
31 و در دهانم
32 مانند ماه در حوض
33 مد میشود
34 نامت در چشمانم
35 چون لاله سرخ
36 چون نسترن سپید
37 و مثل سرو ، سبز میایستد
38 نامت مژگانم را در میگیرد
39 نامت در جانم
40 گُر میگیرد
41 منوچهر آتشی
42 سپیده که سر بزند
43 نخستین روز روزهای بی تو
44 آغاز می شود
45 آفتاب سرگشته وپرسان
46 تا مرا کنار کدام سنگ
47 تنها باید به تماشای سوسنی نوزاد
48 به نخستین دره سرگشتی هام
49 در اندیشه تو ام
50 که زنبقی به جگر می پروری
51 و نسترنی به گریبان
52 که انگشت اشاره ات
53 به تهدید بازیگوشانه
54 منقار می زند به هوا
55 و فضا را
56 سیراب می کند از شبنم و گیاه
57 سپیده که سر بزند خواهی دید
58 که نیست به نظر گاه تو آن سدر فرتوتی که هر بامداد
59 گنجشکان بر شاخساران معطرش به ترنم
60 آخرین ستارگان کهکشان شیری را
61 تا خوابگاه آفتابیشان
62 بدرقه می کردند
63 سپیده که سر بزند
64 نخستین روز روزهای بی مرا
65 آغاز خواهی کرد
66 مثل گل سرخ تنهایی
67 آه خواهی کشید
68 به پروانه ها خواهی اندیشید
69 و به شاخه سدری
70 که سایه نینداخته بر آستانه ات
71 منوچهر آتشی
72 نه رفتهای
73 نه پیام آمدنی دادهای
74 خانه در تصرف بوی توست
75 تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست
76 حس میکنم
77 تنهایی ستاره را
78 این همه ستارهی تنها ؟
79 یکی به یکی نمیگوید بیا
80 هر یک
81 از آسمانهی خویش
82 چونان چشم پرنده درخشان
83 از آشیانهی تاریک
84 حس میکنم
85 نیش ستاره را
86 در چشمم
87 طعم ستاره را
88 در دهانم
89 و طعم یک کهکشان تنهایی را
90 در جانم
91 کجای جهان بگذارمت
92 تا زیباتر شود آن جا ؟
93 بنویس میآیم
94 تا آشیانه به گام و به دست و سلام
95 آراسته شود
96 (اشعار منوچهر آتشی)
97 بر کنده ی تمام درختان جنگلی
98 نام ترا به ناخن برکندم
99 اکنون ترا تمام درختان
100 با نام می شناسند
101 نام ترا به گرده ی گور و گوزن
102 با ناخن پلنگان بنوشتم
103 اکنون ترا تمام پلنگان کوه ها
104 اکنون ترا تمام گوزنان زردموی
105 با نام می شناسند
106 دیگر
107 نام ترا تمام درختان
108 گاه بهار زمزمه خواهند کرد
109 و مرغ های خوشخوان
110 صبح بهار نام ترا
111 به جوجه های کوچک خود یاد خواهند داد
112 ای بی خیال مانده ز من، دوست
113 دیگر ترا زمین و زمان
114 از برکت جنون نجیب من
115 با نام می شناسند
116 ای آهوی رمنده ی صحرای خاطره
117 در واپسین غروب بهار
118 نام مرا به خاطر بسپار
119 منوچهر آتشی
120 فرصتی ای مرگ
121 تا برای آخرین بار
122 بربطم را بردارم
123 و در این کوچه های مرده
124 بنوازم و بخوانم به شور
125 دوشم آهنگی
126 به رویا
127 بر عاطفه نازل شده است
128 که به ضرب گام هایش
129 مرده را زنده تواند کرد
130 و دل های نومید را
131 در کاسه طنبوری
132 به زیر پنجره ها خواهد کشاند
133 از جگری یگانه با نهاد جهان
134 آوازی بر آید
135 که کور را بینا کند
136 تا ببیند ذات دهشت را
137 در جامه ها
138 و جان ها
139 که شنیده بود به رویای کورانه
140 و ندیده بود تا امروز
141 تا ببیند خود را
142 میان زخم ها و اهانت و ترحم
143 که لمس کرده بود و ندیده بود تا امروز
144 فرصتی ای مرگ
145 تا بربط دارم
146 و آخرین نوبت را
147 به کوچه ها بزنم
148 کورها را بینا
149 و بینایان را
150 دیوانه کنم
151 منوچهر آتشی
152 صدای تو
153 از سایه سوی نیستان می آید
154 و گل می دهد در هیاهوی باران
155 صدایت
156 یکی نرگس نوشکفته است
157 که از پشت رگبار می ایستد روبروی نگاهم
158 و عطری هوسناک بالا می آید در آهم
159 تو میگویی و لاله می روید از سنگ
160 تو می گویی و غنچه می جوشد از چوب
161 تو می گویی و تازه می روید از خشک
162 تو می گویی و زنده می خیزد از مرگ
163 صدای تو از سایه سار نیستان می آید
164 و گل می دهد از گل زخمی بعد رگبار
165 و در آب می ایستد روبروی نگاهم
166 صدای تو می بارد و زنده ام من
167 (اشعار منوچهر آتشی)
168 یاد داری چه شبی بود ؟
169 باد گرم نفس من
170 ساقه ی بازوی شفاف ترا می آزرد ؟
171 و اندکی آنسوتر
172 جوی اندام تو در کوچه ی تاریک
173 ماهی چشم مرا می برد ؟
174 یاد داری چه شبی بود ؟
175 غرق آن بستر شبنم زده پشت بام
176 هوش بسپرده به رویای کبوتر های بقعه ی دور
177 خیره در آبی ژرف بی درد ؟
178 و آن طرف دور از ما در حاشیه ی جنگل شب
179 یاد داری چه هراس انگیز
180 گرگ خاکستری ابری
181 کشته ی میش سفید ماه را می خورد ؟
182 یاد داری چه شبی بود ؟
183 منوچهر آتشی
184 خوابیده ای کنار من
185 آرام مثل خواب
186 خواب کدام خوب ترا می برد چنین
187 مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟
188 در پشت پلک های تو باغی ست
189 می بینم
190 باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز
191 در پشت سینه تو دلی می تپد به شور
192 می شنوم
193 نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور
194 پیش تو باز کرده هر بسته عزیز
195 رگ های آبی تو در متن مات پوست
196 دنباله های نازک اندیشه دل است
197 در نوک پنجه های تو نبضان تند خون
198 در گوش کودکی که هنوز
199 پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست
200 تکبیر زندگی کیست
201 خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب
202 خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست
203 می دانم
204 اما بگو
205 آب کدام خوب ترا می برد چنین
206 مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟
207 منوچهر آتشی
208 یک روز
209 در دشت صبحگاهی پندارت
210 از جاده یی که در نفس مه نهفته است
211 چون عاشقان عهد کهن
212 با اسب بور خسته می آیم من
213 در بامدادهای بخار آلود
214 در عصرهای خلوت بارانی
215 پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه
216 تو گوش با طنین سم مرکب منی
217 من چون عاشقان عهد کهن
218 با اسب پای پنجره می مانم
219 بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق
220 و آنگاه
221 همراه با تپیدن قلب نجیب تو
222 از جاده های در دل مه پنهان
223 می رانم
224 (اشعار منوچهر آتشی)
225 کنون رؤیای ما باغی است
226 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو
227 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند
228 به ساق هر درختش یادگاری ها
229 و با هر یادگاری نقش یک سوگند
230 کنون رؤیای ما باغی است
231 زمین اما فراوان دارد اینسان باغ
232 که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است
233 که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است
234 که آن سوگند ها را نیز
235 همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است
236 کنون رویای ما باغی است
237 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک
238 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم
239 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا
240 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را
241 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم
242 که باران فریبش نسترد هرگز
243 که توفان زمانش نفکند از پا
244 که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم
245 منوچهر آتشی
246 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود
247 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود
248 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو
249 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود
250 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید
251 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود
252 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او
253 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود
254 جان میدهیم و ناز تو را باز میخریم
255 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود
256 منوچهر آتشی
257 پشت این خانه حکایت جاریست
258 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار
259 هرزه مستی است برون رفته ز خویش
260 می کشاند تن خود بر دیوار
261 آنچنانست که گویی بر دوش
262 سایه اش می برد او را هر سو
263 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی
264 نه صدایی است از او
265 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است
266 خانه ها سوخته اینک شاید
267 قصر ها ریخته شاید در شب
268 شاید از اوج یکی کوه بلند
269 بیرقش بال برابر گذران می ساید
270 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب
271 دره می سازد هولش در پیش
272 مست و بیزار و خموش
273 می رود کفر اندیش
274 در کف پنجره ای نیست چراغ
275 که جهد در رگ گرمش هوسی
276 یا بخندد به فریبی موهوم
277 یا بخواند به تمنای کسی
278 می برد هر طرف این گمشده را
279 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه
280 وای از این گردش بیهوده چو باد
281 آه از این کستی بی عربده آه
282 شهر خاموشان یغما زده است
283 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای
284 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی
285 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای
286 یک دریچه نگشوده است به شب
287 تا اتاقی نفسی تازه کشد
288 تا نسیمی چو رسد از ره دشت
289 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد
290 پشت در پشت هم انداخته اند
291 خانه ها با هم قهرند افسوس
292 شب فروپاشد خاکستر صبح
293 بادها زنده ی شهرند افسوس
294 مست آواره به ویرانه ی صبح
295 پای دیواری افتاده به خواب
296 خون خشکیده به پیشانی اوست
297 با لبش مانده است اندیشه ی آب
298 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک
299 فراز همین شاخه های سوخته
300 کدام قناری گل در گلو
301 ندای این پرنده سرگردان را
302 پاسخ خواهد داد
303 به جنگلی از
304 کندههای کبریتی ؟
305 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس
306 بیضه شکسته
307 چه می داند این صدای زخمی
308 از حنجره بلبلی
309 یا گلوی خراشیده بومی است ؟
310 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر
311 میان خرمن نسرین و رازقی
312 چه بخواند
313 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟
314 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم
315 راز
316 بر همین شوره زار و
317 بس
318 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
319 سنگ بر شانه و دلرها
320 واپس نمی نگرم
321 که چه بوده است
322 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
323 می روم و می خوانم
324 و
325 نومیدی خود را
326 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
327 آن سوی این چکاد چکادهایی است
328 و نفرینیانی چون من
329 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
330 یا در نشیب تند
331 سر در پی کولبار نفرین
332 که اینک بازیچه ای شده است
333 هیاهوگر و رقصان
334 شتاب گرفته اند
335 مگر نه
336 آوازشان را می شنوم ؟
337 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
338 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
339 پژواک هول و هیاهو درافکند
340 کوهسار نفرت و نفرین را
341 تا دل در دل خدایان نماند
342 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
343 واپس نمی نگرم
344 چرا که به ناگزیر باز می گردم
345 سر در
346 پی کولبار نفرینم
347 که اینک بازیچه ای است
348 پندارد بر آب و اثیر می راند
349 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
350 سرودگر جوان
351 که از انسان بریده است
352 و در سفینه علف و آه
353 پارو می
354 کشد
355 نخستین صفیر پاییزی
356 علف را می پژمرد
357 و پاروها را
358 که بال پروانه هاست
359 به باد می دهد
360 و تنها
361 می ماند در کفش
362 آه
363 بر ساعد شرقی ایوانت
364 نیلوفری کاشته ام
365 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
366 و به ایوان که در آیی
367 با
368 خوابجامه ببینی
369 آفتاب
370 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
371 و خون درخت
372 تا پله های نخستین ایوانت
373 بالا خزیده است
374 بر ساعد غربی ایوانت
375 شقایقی رویانده ام
376 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
377 به زانو درافتی ناگاه
378 و لبانت بلرزد
379 از
380 کلام بر نیامدنی
381 پنداری بر آب و اثیر می رانی
382 که رو برنمی گردانی
383 کناره گمشده را
384 و به هراس که می افتی
385 نمی بینی
386 سایه بلند پر انحنایی را
387 که دنبالت می کند
388 بر آب و به رویا
389 و توفان که برخیزد
390 از آرامجای آب
391 و پارو که به باد رود
392 مثل بال پروانه
393 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
394 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
395 سایه را
396 که غمناک لبخند می زند
397 تا شفات بخشد کابوست را
398 روزگاری
399 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
400 ابتدای جهان بود
401 بزغاله ای سبکخیز
402 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
403 زیر می دوید
404 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
405 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
406 انگار به انتهای جهان نگران می شد
407 زنی جوان به جامه رنگین
408 جوانی با شانه های پهن برهنه
409 که به گندمزار برشته شناور بود
410 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
411 اما اسب
412 که به
413 انتهای جهان می نگریست
414 مرا به شعاع تیره ای
415 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
416 که ناگزیری رفتن
417 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
418 در انتظارم بود
419 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
420 تا به انتهای جهان برسم
421 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
422 اینک باز می گردم از
423 انتهای تلخ جهان
424 و اشتیاق دیدن بزغاله
425 و اسب بور خمیده بر قصیل
426 و زن جوان به جامه رنگین روستا
427 دلهره امن را دوچندان کرده است
428 زنی جوان
429 به جامه جین آبی
430 سوار بر موتورسیکلت
431 به استقبالم می آید
432 نوه کوچکم است
433 و بر کناره راه سیمانی روستایی
434 اینک
435 پالایشگاه
436 دخترکی
437 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
438 ارکیده و گلایول و سوسن آری
439 و بولدوزری زرد آن سو تر
440 مانند ورزویی مست
441 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
442 مردی جوان
443 نبیره ام
444 به لباس و کلاه خود ایمنی
445 پیش از سلام می
446 غرد
447 اول قرنطینه نیای بزرگ
448 از انتهای جهان
449 به ابتدای جهان بازگشته ام
450 نه بر شعاع نگاه اسب
451 نه در قرنطینه نبیره ام
452 جایی ایمن
453 نمی یابم
454 به ابتدای جهان
455 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
456 به آبش می سپرم
457 این کودک شرور
458 که چشم بازنکرده
459 زبان گشاده است
460 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
461 قبیله را بر من خواهد شوراند این
462 زبان دراز
463 و مرا نه که خود را
464 به کشتن خواهد داد
465 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
466 به آبش می سپارم
467 امید در نجاتش بندم
468 به ساحل دوری آن سوی جهان
469 شاید به تور ماهیگیری افتد
470 بی نوا و شریف
471 و صیادی چالاک بپرورد او را
472 شاید بر آستانه زنی
473 فروافتد
474 بزرگ تبار
475 و بی نطفه شوی
476 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
477 طلسم شکن
478 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
479 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
480 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
481 این کودک شرور
482 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
483 بهتر که به آبش بسپارم
484 تا به خاک
485 سه مشعل می سوزد
486 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
487 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
488 شعله می وزاند
489 دو دیگر
490 به دره و دامنه
491 تا بادام
492 بنان سراسیمه شوند
493 یکی می سوزد
494 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
495 و به معده پر جوجه کباب شرکت
496 دو دیگر می سوزند
497 تا آهوان و تیهوها
498 به دره های دوردست بکوچند
499 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
500 تا وحش
501 ایمن نماند در حریم آبادانی
502 یکی می سوزد
503 تا
504 روستایی
505 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
506 سه مشعل می سوزد
507 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
508 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
509 و به شب
510 در حوالی جنگل چراغهای نئون
511 سه مشعل
512 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
513 بلکه می سوزند
514 تا چیزها دیده نشوند
515 سه
516 مشعل می سوزند
517 در دایره چراغان و آتش
518 تا ظلمات گرداگرد
519 ژرفتر گردد
520 و بازوهای کار و آفرینش
521 چون پروانه های سراسیمه
522 به جانب کانون نور
523 فراخوانده شوند
524 نوری
525 که ظلمت گرداگرد را
526 دامن می زند و ژرفتر می کند
527 روباهی از برکت رنگهای شگفت
528 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
529 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
530 پا در خور دم یافته
531 در گوشه ای از این جهان ؟
532 مرا چه سود اما
533 که همان شتر صبور بارکشم
534 در وادی سراب ها و دروغ
535 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
536 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
537 بارم چه کو کنار چه زمرد
538 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
539 و نه احساسش می کنم
540 و سوارم
541 چه
542 امیری برنا و برومند
543 چه حرامی بدنهادی
544 می بینمش و می ستایمش
545 و می برمش بر پشت
546 اگر چه نمی شناسمش
547 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
548 کینه پر آوازه ام ؟
549 یک بار در من بیدار شد
550 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
551 امیر و حرامی هر دو
552 در معرض
553 صاعقه ام بودند
554 و سرانجام
555 آنکه جان بدر برد
556 حرامی بدنهاد بود
557 که اکنون
558 برگرده ام نشسته و می راندم
559 هر سو که خود بخواهد
560 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
561 طاووسی پای در خور دم یافته
562 رئباهی از برکت رنگ ها
563 مرا چه سود اما
564 که بار سنگین
565 چه
566 شوکران چه زمرد
567 بارم
568 و حرامی نابکار سوارم است
569 دیگر سقراط و افعی را
570 از هم تمیز نمی دهم
571 و سراب را
572 به دنبال سایه بی قواره خود
573 می پیمایم
574 مدام
575 مدام
576 مدام
577 اگر به فراز نمی شتابم
578 مپندار که نمی یارمت رسیدن
579 امتناع من از صعود انکار تست
580 تحقیر می کنم بلندایت را
581 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
582 نخستین بیرق را
583 ناتوان ترینان برافراشتند
584 و بیرق ما
585 که سنگین ترین بود و سپیدترین
586 به خون برادرانم آغشته شد
587 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
588 هفت برادر بودیم
589 نخستین را بر هزاره نخست
590 به زیر برف سرخ کفن کردم
591 و ششمین را از هزاره ششم
592 کوتوله ای
593 دشکیش
594 از شیفتگان بلندای تو
595 تا خود بلندتر بنماید
596 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
597 هفتمین منم
598 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
599 که لگدمال ناپاکان نشود
600 و خود انزوا گزیده کنارش
601 به پاسداریش
602 و انکار می کنم بلندایت را
603 اما
604 روزی
605 از پناهگاه
606 از هزاره هفتم
607 به بالا خواهم شتافت
608 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
609 بر کنم و به باد سپارم
610 و بیرق سنگینم را
611 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
612 پس آنگاه
613 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
614 ه یمن بلندای بیرق من
615 ای زمین
616 (اشعار منوچهر آتشی)