خوابیده ای از منوچهر آتشی اشعار پراکنده 27

منوچهر آتشی

آثار منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

خوابیده ای کنار من

1 خوابیده ای کنار من

2 آرام مثل خواب

3 خواب کدام خوب ترا می برد چنین

4 مثل گلی سفید شناور به روی آب ؟

5 در پشت پلک های تو باغی ست

6 می بینم

7 باغی پر از پرنده و پرواز و جست و خیز

8 در پشت سینه تو دلی می تپد به شور

9 می شنوم

10 نزدیک کرده با تو هر آرزوی دور

11 پیش تو باز کرده هر بسته عزیز

12 رگ های آبی تو در متن مات پوست

13 دنباله های نازک اندیشه دل است

14 در نوک پنجه های تو نبضان تند خون

15 در گوش کودکی که هنوز

16 پر جست و خیز ماهی نازاب خون تست

17 تکبیر زندگی کیست

18 خوابیده ای کنار من آرام مثل خواب

19 خواب تو باغ خاطره ها و خیال هاست

20 می دانم

21 اما بگو

22 آب کدام خوب ترا می برد چنین

23 مثل گلی سفید شناور به شط خواب ؟

24 منوچهر آتشی

25 یک روز

26 در دشت صبحگاهی پندارت

27 از جاده یی که در نفس مه نهفته است

28 چون عاشقان عهد کهن

29 با اسب بور خسته می آیم من

30 در بامدادهای بخار آلود

31 در عصرهای خلوت بارانی

32 پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه

33 تو گوش با طنین سم مرکب منی

34 من چون عاشقان عهد کهن

35 با اسب پای پنجره می مانم

36 بر پنجه های نرم تو لب می نهم به شوق

37 و آنگاه

38 همراه با تپیدن قلب نجیب تو

39 از جاده های در دل مه پنهان

40 می رانم

41 (اشعار منوچهر آتشی)

42 کنون رؤیای ما باغی است

43 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش بو

44 سر هر شاخه اش گلبرگ های نازک لبخند

45 به ساق هر درختش یادگاری ها

46 و با هر یادگاری نقش یک سوگند

47 کنون رؤیای ما باغی است

48 زمین اما فراوان دارد اینسان باغ

49 که برگ هر درختش صدمه ی دیدارها برده است

50 که ساق هر درختش نشتر سوگند ها خورده است

51 که آن سوگند ها را نیز

52 همان نشتر که بر آن کنده حک کرده است

53 کنون رویای ما باغی است

54 بن هر جاده اش میعادگاهی خرم و خوش ، لیک

55 بیا رسم قدیم یادگاری را براندازیم

56 و دل را خوش نداریم از خراش ساقه ای میرا

57 بیا تا یادگار عشق آتش ریشه ی خود را

58 به سنگ سرخ دل با خنجر پیوند بتراشیم

59 که باران فریبش نسترد هرگز

60 که توفان زمانش نفکند از پا

61 که باشد ریشه ی پیمان ما در سینه ی ما زنده تا باشیم

62 منوچهر آتشی

63 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود

64 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود

65 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو

66 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود

67 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید

68 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود

69 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او

70 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود

71 جان می‌دهیم و ناز تو را باز می‌خریم

72 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود

73 منوچهر آتشی

74 پشت این خانه حکایت جاریست

75 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار

76 هرزه مستی است برون رفته ز خویش

77 می کشاند تن خود بر دیوار

78 آنچنانست که گویی بر دوش

79 سایه اش می برد او را هر سو

80 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی

81 نه صدایی است از او

82 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است

83 خانه ها سوخته اینک شاید

84 قصر ها ریخته شاید در شب

85 شاید از اوج یکی کوه بلند

86 بیرقش بال برابر گذران می ساید

87 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب

88 دره می سازد هولش در پیش

89 مست و بیزار و خموش

90 می رود کفر اندیش

91 در کف پنجره ای نیست چراغ

92 که جهد در رگ گرمش هوسی

93 یا بخندد به فریبی موهوم

94 یا بخواند به تمنای کسی

95 می برد هر طرف این گمشده را

96 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه

97 وای از این گردش بیهوده چو باد

98 آه از این کستی بی عربده آه

99 شهر خاموشان یغما زده است

100 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای

101 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی

102 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای

103 یک دریچه نگشوده است به شب

104 تا اتاقی نفسی تازه کشد

105 تا نسیمی چو رسد از ره دشت

106 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد

107 پشت در پشت هم انداخته اند

108 خانه ها با هم قهرند افسوس

109 شب فروپاشد خاکستر صبح

110 بادها زنده ی شهرند افسوس

111 مست آواره به ویرانه ی صبح

112 پای دیواری افتاده به خواب

113 خون خشکیده به پیشانی اوست

114 با لبش مانده است اندیشه ی آب

115 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک

116 فراز همین شاخه های سوخته

117 کدام قناری گل در گلو

118 ندای این پرنده سرگردان را

119 پاسخ خواهد داد

120 به جنگلی از

121 کندههای کبریتی ؟

122 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس

123 بیضه شکسته

124 چه می داند این صدای زخمی

125 از حنجره بلبلی

126 یا گلوی خراشیده بومی است ؟

127 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر

128 میان خرمن نسرین و رازقی

129 چه بخواند

130 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟

131 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم

132 راز

133 بر همین شوره زار و

134 بس

135 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم

136 سنگ بر شانه و دلرها

137 واپس نمی نگرم

138 که چه بوده است

139 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست

140 می روم و می خوانم

141 و

142 نومیدی خود را

143 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم

144 آن سوی این چکاد چکادهایی است

145 و نفرینیانی چون من

146 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند

147 یا در نشیب تند

148 سر در پی کولبار نفرین

149 که اینک بازیچه ای شده است

150 هیاهوگر و رقصان

151 شتاب گرفته اند

152 مگر نه

153 آوازشان را می شنوم ؟

154 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را

155 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان

156 پژواک هول و هیاهو درافکند

157 کوهسار نفرت و نفرین را

158 تا دل در دل خدایان نماند

159 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب

160 واپس نمی نگرم

161 چرا که به ناگزیر باز می گردم

162 سر در

163 پی کولبار نفرینم

164 که اینک بازیچه ای است

165 پندارد بر آب و اثیر می راند

166 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند

167 سرودگر جوان

168 که از انسان بریده است

169 و در سفینه علف و آه

170 پارو می

171 کشد

172 نخستین صفیر پاییزی

173 علف را می پژمرد

174 و پاروها را

175 که بال پروانه هاست

176 به باد می دهد

177 و تنها

178 می ماند در کفش

179 آه

180 بر ساعد شرقی ایوانت

181 نیلوفری کاشته ام

182 تا ناقوس بامدادان را بنوازد

183 و به ایوان که در آیی

184 با

185 خوابجامه ببینی

186 آفتاب

187 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است

188 و خون درخت

189 تا پله های نخستین ایوانت

190 بالا خزیده است

191 بر ساعد غربی ایوانت

192 شقایقی رویانده ام

193 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه

194 به زانو درافتی ناگاه

195 و لبانت بلرزد

196 از

197 کلام بر نیامدنی

198 پنداری بر آب و اثیر می رانی

199 که رو برنمی گردانی

200 کناره گمشده را

201 و به هراس که می افتی

202 نمی بینی

203 سایه بلند پر انحنایی را

204 که دنبالت می کند

205 بر آب و به رویا

206 و توفان که برخیزد

207 از آرامجای آب

208 و پارو که به باد رود

209 مثل بال پروانه

210 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان

211 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت

212 سایه را

213 که غمناک لبخند می زند

214 تا شفات بخشد کابوست را

215 روزگاری

216 انتهای جاده ای که به فراز می بردم

217 ابتدای جهان بود

218 بزغاله ای سبکخیز

219 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به

220 زیر می دوید

221 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان

222 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند

223 انگار به انتهای جهان نگران می شد

224 زنی جوان به جامه رنگین

225 جوانی با شانه های پهن برهنه

226 که به گندمزار برشته شناور بود

227 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت

228 اما اسب

229 که به

230 انتهای جهان می نگریست

231 مرا به شعاع تیره ای

232 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند

233 که ناگزیری رفتن

234 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش

235 در انتظارم بود

236 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم

237 تا به انتهای جهان برسم

238 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم

239 اینک باز می گردم از

240 انتهای تلخ جهان

241 و اشتیاق دیدن بزغاله

242 و اسب بور خمیده بر قصیل

243 و زن جوان به جامه رنگین روستا

244 دلهره امن را دوچندان کرده است

245 زنی جوان

246 به جامه جین آبی

247 سوار بر موتورسیکلت

248 به استقبالم می آید

249 نوه کوچکم است

250 و بر کناره راه سیمانی روستایی

251 اینک

252 پالایشگاه

253 دخترکی

254 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد

255 ارکیده و گلایول و سوسن آری

256 و بولدوزری زرد آن سو تر

257 مانند ورزویی مست

258 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان

259 مردی جوان

260 نبیره ام

261 به لباس و کلاه خود ایمنی

262 پیش از سلام می

263 غرد

264 اول قرنطینه نیای بزرگ

265 از انتهای جهان

266 به ابتدای جهان بازگشته ام

267 نه بر شعاع نگاه اسب

268 نه در قرنطینه نبیره ام

269 جایی ایمن

270 نمی یابم

271 به ابتدای جهان

272 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان

273 به آبش می سپرم

274 این کودک شرور

275 که چشم بازنکرده

276 زبان گشاده است

277 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم

278 قبیله را بر من خواهد شوراند این

279 زبان دراز

280 و مرا نه که خود را

281 به کشتن خواهد داد

282 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش

283 به آبش می سپارم

284 امید در نجاتش بندم

285 به ساحل دوری آن سوی جهان

286 شاید به تور ماهیگیری افتد

287 بی نوا و شریف

288 و صیادی چالاک بپرورد او را

289 شاید بر آستانه زنی

290 فروافتد

291 بزرگ تبار

292 و بی نطفه شوی

293 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او

294 طلسم شکن

295 و قلعه گشای دیو برده پریزادان

296 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود

297 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند

298 این کودک شرور

299 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد

300 بهتر که به آبش بسپارم

301 تا به خاک

302 سه مشعل می سوزد

303 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

304 یکی بر مازه اژدهاوش کوه

305 شعله می وزاند

306 دو دیگر

307 به دره و دامنه

308 تا بادام

309 بنان سراسیمه شوند

310 یکی می سوزد

311 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه

312 و به معده پر جوجه کباب شرکت

313 دو دیگر می سوزند

314 تا آهوان و تیهوها

315 به دره های دوردست بکوچند

316 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند

317 تا وحش

318 ایمن نماند در حریم آبادانی

319 یکی می سوزد

320 تا

321 روستایی

322 هوای شیرین کردن نان جوین نکند

323 سه مشعل می سوزد

324 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

325 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان

326 و به شب

327 در حوالی جنگل چراغهای نئون

328 سه مشعل

329 نمی سوزند تا چیزی دیده شود

330 بلکه می سوزند

331 تا چیزها دیده نشوند

332 سه

333 مشعل می سوزند

334 در دایره چراغان و آتش

335 تا ظلمات گرداگرد

336 ژرفتر گردد

337 و بازوهای کار و آفرینش

338 چون پروانه های سراسیمه

339 به جانب کانون نور

340 فراخوانده شوند

341 نوری

342 که ظلمت گرداگرد را

343 دامن می زند و ژرفتر می کند

344 روباهی از برکت رنگهای شگفت

345 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟

346 طاووسی از برکت رنگ های دلارا

347 پا در خور دم یافته

348 در گوشه ای از این جهان ؟

349 مرا چه سود اما

350 که همان شتر صبور بارکشم

351 در وادی سراب ها و دروغ

352 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود

353 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب

354 بارم چه کو کنار چه زمرد

355 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش

356 و نه احساسش می کنم

357 و سوارم

358 چه

359 امیری برنا و برومند

360 چه حرامی بدنهادی

361 می بینمش و می ستایمش

362 و می برمش بر پشت

363 اگر چه نمی شناسمش

364 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟

365 کینه پر آوازه ام ؟

366 یک بار در من بیدار شد

367 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم

368 امیر و حرامی هر دو

369 در معرض

370 صاعقه ام بودند

371 و سرانجام

372 آنکه جان بدر برد

373 حرامی بدنهاد بود

374 که اکنون

375 برگرده ام نشسته و می راندم

376 هر سو که خود بخواهد

377 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟

378 طاووسی پای در خور دم یافته

379 رئباهی از برکت رنگ ها

380 مرا چه سود اما

381 که بار سنگین

382 چه

383 شوکران چه زمرد

384 بارم

385 و حرامی نابکار سوارم است

386 دیگر سقراط و افعی را

387 از هم تمیز نمی دهم

388 و سراب را

389 به دنبال سایه بی قواره خود

390 می پیمایم

391 مدام

392 مدام

393 مدام

394 اگر به فراز نمی شتابم

395 مپندار که نمی یارمت رسیدن

396 امتناع من از صعود انکار تست

397 تحقیر می کنم بلندایت را

398 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند

399 نخستین بیرق را

400 ناتوان ترینان برافراشتند

401 و بیرق ما

402 که سنگین ترین بود و سپیدترین

403 به خون برادرانم آغشته شد

404 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان

405 هفت برادر بودیم

406 نخستین را بر هزاره نخست

407 به زیر برف سرخ کفن کردم

408 و ششمین را از هزاره ششم

409 کوتوله ای

410 دشکیش

411 از شیفتگان بلندای تو

412 تا خود بلندتر بنماید

413 از پرتگاه مخوف به زیر افکند

414 هفتمین منم

415 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام

416 که لگدمال ناپاکان نشود

417 و خود انزوا گزیده کنارش

418 به پاسداریش

419 و انکار می کنم بلندایت را

420 اما

421 روزی

422 از پناهگاه

423 از هزاره هفتم

424 به بالا خواهم شتافت

425 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را

426 بر کنم و به باد سپارم

427 و بیرق سنگینم را

428 بر بلندای ناچیز تو برافرازم

429 پس آنگاه

430 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود

431 ه یمن بلندای بیرق من

432 ای زمین

433 (اشعار منوچهر آتشی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر