-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود
2 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود
3 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو
4 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود
5 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید
6 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود
7 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او
8 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود
9 جان میدهیم و ناز تو را باز میخریم
10 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود
11 منوچهر آتشی
12 پشت این خانه حکایت جاریست
13 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار
14 هرزه مستی است برون رفته ز خویش
15 می کشاند تن خود بر دیوار
16 آنچنانست که گویی بر دوش
17 سایه اش می برد او را هر سو
18 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی
19 نه صدایی است از او
20 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است
21 خانه ها سوخته اینک شاید
22 قصر ها ریخته شاید در شب
23 شاید از اوج یکی کوه بلند
24 بیرقش بال برابر گذران می ساید
25 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب
26 دره می سازد هولش در پیش
27 مست و بیزار و خموش
28 می رود کفر اندیش
29 در کف پنجره ای نیست چراغ
30 که جهد در رگ گرمش هوسی
31 یا بخندد به فریبی موهوم
32 یا بخواند به تمنای کسی
33 می برد هر طرف این گمشده را
34 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه
35 وای از این گردش بیهوده چو باد
36 آه از این کستی بی عربده آه
37 شهر خاموشان یغما زده است
38 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای
39 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی
40 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای
41 یک دریچه نگشوده است به شب
42 تا اتاقی نفسی تازه کشد
43 تا نسیمی چو رسد از ره دشت
44 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد
45 پشت در پشت هم انداخته اند
46 خانه ها با هم قهرند افسوس
47 شب فروپاشد خاکستر صبح
48 بادها زنده ی شهرند افسوس
49 مست آواره به ویرانه ی صبح
50 پای دیواری افتاده به خواب
51 خون خشکیده به پیشانی اوست
52 با لبش مانده است اندیشه ی آب
53 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک
54 فراز همین شاخه های سوخته
55 کدام قناری گل در گلو
56 ندای این پرنده سرگردان را
57 پاسخ خواهد داد
58 به جنگلی از
59 کندههای کبریتی ؟
60 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس
61 بیضه شکسته
62 چه می داند این صدای زخمی
63 از حنجره بلبلی
64 یا گلوی خراشیده بومی است ؟
65 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر
66 میان خرمن نسرین و رازقی
67 چه بخواند
68 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟
69 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم
70 راز
71 بر همین شوره زار و
72 بس
73 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم
74 سنگ بر شانه و دلرها
75 واپس نمی نگرم
76 که چه بوده است
77 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست
78 می روم و می خوانم
79 و
80 نومیدی خود را
81 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم
82 آن سوی این چکاد چکادهایی است
83 و نفرینیانی چون من
84 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند
85 یا در نشیب تند
86 سر در پی کولبار نفرین
87 که اینک بازیچه ای شده است
88 هیاهوگر و رقصان
89 شتاب گرفته اند
90 مگر نه
91 آوازشان را می شنوم ؟
92 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را
93 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان
94 پژواک هول و هیاهو درافکند
95 کوهسار نفرت و نفرین را
96 تا دل در دل خدایان نماند
97 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب
98 واپس نمی نگرم
99 چرا که به ناگزیر باز می گردم
100 سر در
101 پی کولبار نفرینم
102 که اینک بازیچه ای است
103 پندارد بر آب و اثیر می راند
104 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند
105 سرودگر جوان
106 که از انسان بریده است
107 و در سفینه علف و آه
108 پارو می
109 کشد
110 نخستین صفیر پاییزی
111 علف را می پژمرد
112 و پاروها را
113 که بال پروانه هاست
114 به باد می دهد
115 و تنها
116 می ماند در کفش
117 آه
118 بر ساعد شرقی ایوانت
119 نیلوفری کاشته ام
120 تا ناقوس بامدادان را بنوازد
121 و به ایوان که در آیی
122 با
123 خوابجامه ببینی
124 آفتاب
125 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است
126 و خون درخت
127 تا پله های نخستین ایوانت
128 بالا خزیده است
129 بر ساعد غربی ایوانت
130 شقایقی رویانده ام
131 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه
132 به زانو درافتی ناگاه
133 و لبانت بلرزد
134 از
135 کلام بر نیامدنی
136 پنداری بر آب و اثیر می رانی
137 که رو برنمی گردانی
138 کناره گمشده را
139 و به هراس که می افتی
140 نمی بینی
141 سایه بلند پر انحنایی را
142 که دنبالت می کند
143 بر آب و به رویا
144 و توفان که برخیزد
145 از آرامجای آب
146 و پارو که به باد رود
147 مثل بال پروانه
148 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان
149 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت
150 سایه را
151 که غمناک لبخند می زند
152 تا شفات بخشد کابوست را
153 روزگاری
154 انتهای جاده ای که به فراز می بردم
155 ابتدای جهان بود
156 بزغاله ای سبکخیز
157 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به
158 زیر می دوید
159 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان
160 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند
161 انگار به انتهای جهان نگران می شد
162 زنی جوان به جامه رنگین
163 جوانی با شانه های پهن برهنه
164 که به گندمزار برشته شناور بود
165 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت
166 اما اسب
167 که به
168 انتهای جهان می نگریست
169 مرا به شعاع تیره ای
170 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند
171 که ناگزیری رفتن
172 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش
173 در انتظارم بود
174 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم
175 تا به انتهای جهان برسم
176 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم
177 اینک باز می گردم از
178 انتهای تلخ جهان
179 و اشتیاق دیدن بزغاله
180 و اسب بور خمیده بر قصیل
181 و زن جوان به جامه رنگین روستا
182 دلهره امن را دوچندان کرده است
183 زنی جوان
184 به جامه جین آبی
185 سوار بر موتورسیکلت
186 به استقبالم می آید
187 نوه کوچکم است
188 و بر کناره راه سیمانی روستایی
189 اینک
190 پالایشگاه
191 دخترکی
192 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد
193 ارکیده و گلایول و سوسن آری
194 و بولدوزری زرد آن سو تر
195 مانند ورزویی مست
196 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان
197 مردی جوان
198 نبیره ام
199 به لباس و کلاه خود ایمنی
200 پیش از سلام می
201 غرد
202 اول قرنطینه نیای بزرگ
203 از انتهای جهان
204 به ابتدای جهان بازگشته ام
205 نه بر شعاع نگاه اسب
206 نه در قرنطینه نبیره ام
207 جایی ایمن
208 نمی یابم
209 به ابتدای جهان
210 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان
211 به آبش می سپرم
212 این کودک شرور
213 که چشم بازنکرده
214 زبان گشاده است
215 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم
216 قبیله را بر من خواهد شوراند این
217 زبان دراز
218 و مرا نه که خود را
219 به کشتن خواهد داد
220 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش
221 به آبش می سپارم
222 امید در نجاتش بندم
223 به ساحل دوری آن سوی جهان
224 شاید به تور ماهیگیری افتد
225 بی نوا و شریف
226 و صیادی چالاک بپرورد او را
227 شاید بر آستانه زنی
228 فروافتد
229 بزرگ تبار
230 و بی نطفه شوی
231 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او
232 طلسم شکن
233 و قلعه گشای دیو برده پریزادان
234 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود
235 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند
236 این کودک شرور
237 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد
238 بهتر که به آبش بسپارم
239 تا به خاک
240 سه مشعل می سوزد
241 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
242 یکی بر مازه اژدهاوش کوه
243 شعله می وزاند
244 دو دیگر
245 به دره و دامنه
246 تا بادام
247 بنان سراسیمه شوند
248 یکی می سوزد
249 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه
250 و به معده پر جوجه کباب شرکت
251 دو دیگر می سوزند
252 تا آهوان و تیهوها
253 به دره های دوردست بکوچند
254 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند
255 تا وحش
256 ایمن نماند در حریم آبادانی
257 یکی می سوزد
258 تا
259 روستایی
260 هوای شیرین کردن نان جوین نکند
261 سه مشعل می سوزد
262 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه
263 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان
264 و به شب
265 در حوالی جنگل چراغهای نئون
266 سه مشعل
267 نمی سوزند تا چیزی دیده شود
268 بلکه می سوزند
269 تا چیزها دیده نشوند
270 سه
271 مشعل می سوزند
272 در دایره چراغان و آتش
273 تا ظلمات گرداگرد
274 ژرفتر گردد
275 و بازوهای کار و آفرینش
276 چون پروانه های سراسیمه
277 به جانب کانون نور
278 فراخوانده شوند
279 نوری
280 که ظلمت گرداگرد را
281 دامن می زند و ژرفتر می کند
282 روباهی از برکت رنگهای شگفت
283 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟
284 طاووسی از برکت رنگ های دلارا
285 پا در خور دم یافته
286 در گوشه ای از این جهان ؟
287 مرا چه سود اما
288 که همان شتر صبور بارکشم
289 در وادی سراب ها و دروغ
290 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود
291 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب
292 بارم چه کو کنار چه زمرد
293 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش
294 و نه احساسش می کنم
295 و سوارم
296 چه
297 امیری برنا و برومند
298 چه حرامی بدنهادی
299 می بینمش و می ستایمش
300 و می برمش بر پشت
301 اگر چه نمی شناسمش
302 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟
303 کینه پر آوازه ام ؟
304 یک بار در من بیدار شد
305 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
306 امیر و حرامی هر دو
307 در معرض
308 صاعقه ام بودند
309 و سرانجام
310 آنکه جان بدر برد
311 حرامی بدنهاد بود
312 که اکنون
313 برگرده ام نشسته و می راندم
314 هر سو که خود بخواهد
315 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟
316 طاووسی پای در خور دم یافته
317 رئباهی از برکت رنگ ها
318 مرا چه سود اما
319 که بار سنگین
320 چه
321 شوکران چه زمرد
322 بارم
323 و حرامی نابکار سوارم است
324 دیگر سقراط و افعی را
325 از هم تمیز نمی دهم
326 و سراب را
327 به دنبال سایه بی قواره خود
328 می پیمایم
329 مدام
330 مدام
331 مدام
332 اگر به فراز نمی شتابم
333 مپندار که نمی یارمت رسیدن
334 امتناع من از صعود انکار تست
335 تحقیر می کنم بلندایت را
336 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند
337 نخستین بیرق را
338 ناتوان ترینان برافراشتند
339 و بیرق ما
340 که سنگین ترین بود و سپیدترین
341 به خون برادرانم آغشته شد
342 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان
343 هفت برادر بودیم
344 نخستین را بر هزاره نخست
345 به زیر برف سرخ کفن کردم
346 و ششمین را از هزاره ششم
347 کوتوله ای
348 دشکیش
349 از شیفتگان بلندای تو
350 تا خود بلندتر بنماید
351 از پرتگاه مخوف به زیر افکند
352 هفتمین منم
353 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام
354 که لگدمال ناپاکان نشود
355 و خود انزوا گزیده کنارش
356 به پاسداریش
357 و انکار می کنم بلندایت را
358 اما
359 روزی
360 از پناهگاه
361 از هزاره هفتم
362 به بالا خواهم شتافت
363 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را
364 بر کنم و به باد سپارم
365 و بیرق سنگینم را
366 بر بلندای ناچیز تو برافرازم
367 پس آنگاه
368 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود
369 ه یمن بلندای بیرق من
370 ای زمین
371 (اشعار منوچهر آتشی)