منوچهر آتشی

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی
منوچهر آتشی

آید بهار و پیرهن از منوچهر آتشی اشعار پراکنده 30

اشعار پراکنده 30 ام از 55 اشعار پراکنده

آید بهار و پیرهن بیشه نو شود

1 آید بهار و پیرهن بیشه نو شود

2 نوتر برآورد گل اگر ، ریشه نو شود

3 زیباست روی کاکل سبزت کلاه تو

4 زیباتر آن که در سرت ، اندیشه نو شود

5 ما را غم کهن به می کهنه بسپرید

6 به حال ما چه سود اگر ، شیشه نو شود

7 شبدیز ، رام خسرو و شیرین به کام او

8 بر فرق ما چه فرق اگر ، تیشه نو شود

9 جان می‌دهیم و ناز تو را باز می‌خریم

10 سودا همان کنیم اگر ، پیشه نو شود

11 منوچهر آتشی

12 پشت این خانه حکایت جاریست

13 نیست بی رهگذری ، کوچه خمار

14 هرزه مستی است برون رفته ز خویش

15 می کشاند تن خود بر دیوار

16 آنچنانست که گویی بر دوش

17 سایه اش می برد او را هر سو

18 نه تلاشی است به سنگین قدمش تا جایی

19 نه صدایی است از او

20 در خیالش که ندانم به کدامین قریه است

21 خانه ها سوخته اینک شاید

22 قصر ها ریخته شاید در شب

23 شاید از اوج یکی کوه بلند

24 بیرقش بال برابر گذران می ساید

25 دودش انگیخته می گردد با ریزش شب

26 دره می سازد هولش در پیش

27 مست و بیزار و خموش

28 می رود کفر اندیش

29 در کف پنجره ای نیست چراغ

30 که جهد در رگ گرمش هوسی

31 یا بخندد به فریبی موهوم

32 یا بخواند به تمنای کسی

33 می برد هر طرف این گمشده را

34 کوچه ی خالی و خاموش و سیاه

35 وای از این گردش بیهوده چو باد

36 آه از این کستی بی عربده آه

37 شهر خاموشان یغما زده است

38 کوچه ها را نچرد چشمی از پنجره ای

39 نامه ای را ندهد دستی پنهان به کسی

40 ساز شعری نگشاید گره از حنجره ای

41 یک دریچه نگشوده است به شب

42 تا اتاقی نفسی تازه کشد

43 تا نسیمی چو رسد از ره دشت

44 در ، ز خوابی خوش ، خمیازه کشد

45 پشت در پشت هم انداخته اند

46 خانه ها با هم قهرند افسوس

47 شب فروپاشد خاکستر صبح

48 بادها زنده ی شهرند افسوس

49 مست آواره به ویرانه ی صبح

50 پای دیواری افتاده به خواب

51 خون خشکیده به پیشانی اوست

52 با لبش مانده است اندیشه ی آب

53 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم غمناک

54 فراز همین شاخه های سوخته

55 کدام قناری گل در گلو

56 ندای این پرنده سرگردان را

57 پاسخ خواهد داد

58 به جنگلی از

59 کندههای کبریتی ؟

60 پرنده ای که در آغوش سوسن و نرگس

61 بیضه شکسته

62 چه می داند این صدای زخمی

63 از حنجره بلبلی

64 یا گلوی خراشیده بومی است ؟

65 و این گلوی چاک چاک از نوای زهر

66 میان خرمن نسرین و رازقی

67 چه بخواند

68 که برنیاشوبد آرامش باغ را ؟

69 خوشا غریب وطن باشم و بخوانم

70 راز

71 بر همین شوره زار و

72 بس

73 خوشتر آنک بخوانم و بخوانم

74 سنگ بر شانه و دلرها

75 واپس نمی نگرم

76 که چه بوده است

77 به پیش نمی نگرم که چه مانده ست

78 می روم و می خوانم

79 و

80 نومیدی خود را

81 به دلشوره نیامده های دوردست غنا می بخشم

82 آن سوی این چکاد چکادهایی است

83 و نفرینیانی چون من

84 سنگ به شانه و آوازخوان فراز می روند

85 یا در نشیب تند

86 سر در پی کولبار نفرین

87 که اینک بازیچه ای شده است

88 هیاهوگر و رقصان

89 شتاب گرفته اند

90 مگر نه

91 آوازشان را می شنوم ؟

92 بکوشم و بلندتر بخوانم ترانه ام را

93 تا غلغله ارکستر عظیم هجاهامان

94 پژواک هول و هیاهو درافکند

95 کوهسار نفرت و نفرین را

96 تا دل در دل خدایان نماند

97 و رگ دررگشان فرو پیچید از غضب

98 واپس نمی نگرم

99 چرا که به ناگزیر باز می گردم

100 سر در

101 پی کولبار نفرینم

102 که اینک بازیچه ای است

103 پندارد بر آب و اثیر می راند

104 و لنگر به جزیره پریزادان می افکند

105 سرودگر جوان

106 که از انسان بریده است

107 و در سفینه علف و آه

108 پارو می

109 کشد

110 نخستین صفیر پاییزی

111 علف را می پژمرد

112 و پاروها را

113 که بال پروانه هاست

114 به باد می دهد

115 و تنها

116 می ماند در کفش

117 آه

118 بر ساعد شرقی ایوانت

119 نیلوفری کاشته ام

120 تا ناقوس بامدادان را بنوازد

121 و به ایوان که در آیی

122 با

123 خوابجامه ببینی

124 آفتاب

125 از شکاف کنده افرایی پیر جوشیده است

126 و خون درخت

127 تا پله های نخستین ایوانت

128 بالا خزیده است

129 بر ساعد غربی ایوانت

130 شقایقی رویانده ام

131 تا هر غروب که شاد بر می گردی از کوچه

132 به زانو درافتی ناگاه

133 و لبانت بلرزد

134 از

135 کلام بر نیامدنی

136 پنداری بر آب و اثیر می رانی

137 که رو برنمی گردانی

138 کناره گمشده را

139 و به هراس که می افتی

140 نمی بینی

141 سایه بلند پر انحنایی را

142 که دنبالت می کند

143 بر آب و به رویا

144 و توفان که برخیزد

145 از آرامجای آب

146 و پارو که به باد رود

147 مثل بال پروانه

148 و به ته رویا که فرو لغزاندت موج ناگهان

149 چشم بازکنی و ببینی بالای سرت

150 سایه را

151 که غمناک لبخند می زند

152 تا شفات بخشد کابوست را

153 روزگاری

154 انتهای جاده ای که به فراز می بردم

155 ابتدای جهان بود

156 بزغاله ای سبکخیز

157 بره ای سفید و سیاه که زنگوله بر علف می کشید و سر به

158 زیر می دوید

159 اسبی خمیده بر قصیل دیرمان

160 که سر بالا می کرد و گوش که می خماند

161 انگار به انتهای جهان نگران می شد

162 زنی جوان به جامه رنگین

163 جوانی با شانه های پهن برهنه

164 که به گندمزار برشته شناور بود

165 جهان ابتدایی چنان خرم و شیرین داشت

166 اما اسب

167 که به

168 انتهای جهان می نگریست

169 مرا به شعاع تیره ای

170 به دیاری ناشناخته فرو می لغزاند

171 که ناگزیری رفتن

172 چون معشوق دیوانه ای بر آستانه اش

173 در انتظارم بود

174 سوار بر شعاع نگاه اسب رفتم

175 تا به انتهای جهان برسم

176 تا به ابتدای شیرین آن فراز شوم

177 اینک باز می گردم از

178 انتهای تلخ جهان

179 و اشتیاق دیدن بزغاله

180 و اسب بور خمیده بر قصیل

181 و زن جوان به جامه رنگین روستا

182 دلهره امن را دوچندان کرده است

183 زنی جوان

184 به جامه جین آبی

185 سوار بر موتورسیکلت

186 به استقبالم می آید

187 نوه کوچکم است

188 و بر کناره راه سیمانی روستایی

189 اینک

190 پالایشگاه

191 دخترکی

192 گلهای رنگارنگ پلاستیکی می فروشد

193 ارکیده و گلایول و سوسن آری

194 و بولدوزری زرد آن سو تر

195 مانند ورزویی مست

196 سر زیر کنده های فرسوده کرده است و به رودخانه می اندازدشان

197 مردی جوان

198 نبیره ام

199 به لباس و کلاه خود ایمنی

200 پیش از سلام می

201 غرد

202 اول قرنطینه نیای بزرگ

203 از انتهای جهان

204 به ابتدای جهان بازگشته ام

205 نه بر شعاع نگاه اسب

206 نه در قرنطینه نبیره ام

207 جایی ایمن

208 نمی یابم

209 به ابتدای جهان

210 از کدام راه کوره توان رفت ای آسمان

211 به آبش می سپرم

212 این کودک شرور

213 که چشم بازنکرده

214 زبان گشاده است

215 به تحقیر قبیله سنگستان که ماییم

216 قبیله را بر من خواهد شوراند این

217 زبان دراز

218 و مرا نه که خود را

219 به کشتن خواهد داد

220 تا زبان بریده به عزلتی نشاندم سوگوار خویش

221 به آبش می سپارم

222 امید در نجاتش بندم

223 به ساحل دوری آن سوی جهان

224 شاید به تور ماهیگیری افتد

225 بی نوا و شریف

226 و صیادی چالاک بپرورد او را

227 شاید بر آستانه زنی

228 فروافتد

229 بزرگ تبار

230 و بی نطفه شوی

231 تا شگفتی آفرین شهزاده ای برانگیزد از او

232 طلسم شکن

233 و قلعه گشای دیو برده پریزادان

234 تا پاسدار رویای ناایمن دختران شود

235 عاقبتم به سوگ خویش خواهد نشاند

236 این کودک شرور

237 و به یاوه مردی دیگرگونم خواهد کرد

238 بهتر که به آبش بسپارم

239 تا به خاک

240 سه مشعل می سوزد

241 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

242 یکی بر مازه اژدهاوش کوه

243 شعله می وزاند

244 دو دیگر

245 به دره و دامنه

246 تا بادام

247 بنان سراسیمه شوند

248 یکی می سوزد

249 تا نزدیک نشود شغال گرسنه به خوابگاه

250 و به معده پر جوجه کباب شرکت

251 دو دیگر می سوزند

252 تا آهوان و تیهوها

253 به دره های دوردست بکوچند

254 تا شقایق و مرزنگوش بسوزند

255 تا وحش

256 ایمن نماند در حریم آبادانی

257 یکی می سوزد

258 تا

259 روستایی

260 هوای شیرین کردن نان جوین نکند

261 سه مشعل می سوزد

262 یکی بر چکاد و دو دیگر به دامنه

263 در روز می سوزند زیر خورشید سوزان

264 و به شب

265 در حوالی جنگل چراغهای نئون

266 سه مشعل

267 نمی سوزند تا چیزی دیده شود

268 بلکه می سوزند

269 تا چیزها دیده نشوند

270 سه

271 مشعل می سوزند

272 در دایره چراغان و آتش

273 تا ظلمات گرداگرد

274 ژرفتر گردد

275 و بازوهای کار و آفرینش

276 چون پروانه های سراسیمه

277 به جانب کانون نور

278 فراخوانده شوند

279 نوری

280 که ظلمت گرداگرد را

281 دامن می زند و ژرفتر می کند

282 روباهی از برکت رنگهای شگفت

283 طاووس پر شکوهی شده در گوشهای از این جهان ؟

284 طاووسی از برکت رنگ های دلارا

285 پا در خور دم یافته

286 در گوشه ای از این جهان ؟

287 مرا چه سود اما

288 که همان شتر صبور بارکشم

289 در وادی سراب ها و دروغ

290 و جز سایه دراز و بی قواره همیشه شلنگ انداز خود

291 تماشاگهی ندارم به سایه روشن صبح و غروب

292 بارم چه کو کنار چه زمرد

293 نه می بینمش نه می خواهم ببینمش

294 و نه احساسش می کنم

295 و سوارم

296 چه

297 امیری برنا و برومند

298 چه حرامی بدنهادی

299 می بینمش و می ستایمش

300 و می برمش بر پشت

301 اگر چه نمی شناسمش

302 چه آموخته ام از روزگار و کار جز این ؟

303 کینه پر آوازه ام ؟

304 یک بار در من بیدار شد

305 غریدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم

306 امیر و حرامی هر دو

307 در معرض

308 صاعقه ام بودند

309 و سرانجام

310 آنکه جان بدر برد

311 حرامی بدنهاد بود

312 که اکنون

313 برگرده ام نشسته و می راندم

314 هر سو که خود بخواهد

315 زنم کرمجی بور زیبایی زاییده ؟

316 طاووسی پای در خور دم یافته

317 رئباهی از برکت رنگ ها

318 مرا چه سود اما

319 که بار سنگین

320 چه

321 شوکران چه زمرد

322 بارم

323 و حرامی نابکار سوارم است

324 دیگر سقراط و افعی را

325 از هم تمیز نمی دهم

326 و سراب را

327 به دنبال سایه بی قواره خود

328 می پیمایم

329 مدام

330 مدام

331 مدام

332 اگر به فراز نمی شتابم

333 مپندار که نمی یارمت رسیدن

334 امتناع من از صعود انکار تست

335 تحقیر می کنم بلندایت را

336 زیرا که حقیران تسخیرت می کنند

337 نخستین بیرق را

338 ناتوان ترینان برافراشتند

339 و بیرق ما

340 که سنگین ترین بود و سپیدترین

341 به خون برادرانم آغشته شد

342 به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترینان

343 هفت برادر بودیم

344 نخستین را بر هزاره نخست

345 به زیر برف سرخ کفن کردم

346 و ششمین را از هزاره ششم

347 کوتوله ای

348 دشکیش

349 از شیفتگان بلندای تو

350 تا خود بلندتر بنماید

351 از پرتگاه مخوف به زیر افکند

352 هفتمین منم

353 که بیرق را به مغازه ای پنهان کرده ام

354 که لگدمال ناپاکان نشود

355 و خود انزوا گزیده کنارش

356 به پاسداریش

357 و انکار می کنم بلندایت را

358 اما

359 روزی

360 از پناهگاه

361 از هزاره هفتم

362 به بالا خواهم شتافت

363 تا چوبدست های کهنه آویز حقیران را

364 بر کنم و به باد سپارم

365 و بیرق سنگینم را

366 بر بلندای ناچیز تو برافرازم

367 پس آنگاه

368 تو بلندترین چکاد جهان خواهی بود

369 ه یمن بلندای بیرق من

370 ای زمین

371 (اشعار منوچهر آتشی)

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر آید بهار و پیرهن بیشه نو شود

شاعر شعر آید بهار و پیرهن بیشه نو شود چه کسی است ؟

شاعر شعر آید بهار و پیرهن بیشه نو شود منوچهر آتشی می باشد.

شعر آید بهار و پیرهن بیشه نو شود در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر آید بهار و پیرهن بیشه نو شود چیست ؟

قالب شعر آید بهار و پیرهن بیشه نو شود اشعار پراکنده است

مضمون اصلی شعر آید بهار و پیرهن بیشه نو شود چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر