ز زلف تو جان چون شود از ابراهیم شاهدی دده غزل 42

ابراهیم شاهدی دده

آثار ابراهیم شاهدی دده

ابراهیم شاهدی دده

ز زلف تو جان چون شود فارغ آیند

1 ز زلف تو جان چون شود فارغ آیند که هر رشته‌ای بر رشته‌ای هست پیوند

2 به تیری ز مژگان نواز این دلم را از آن چشم سحار این جور تا چند

3 شکر گر مکرر کند نام خود را شکر خنده بنما از آن لب به کل قند

4 گشاد دل از زلف دل بند توست سپاریم ما هم دل خود به دلبند

5 مبادا دل از درد داغ تو خالی کزین درد و داغ‌ست پیوسته خرسند

6 جنون ورز شاهدی گر عاشقی تو که دیوانگی نیست کار خردمند

عکس نوشته
کامنت
comment