1 همدرد زلیخا شده یعقوب وگرنه کی این همه مهر است به فرزند، پدر را
2 چشم از مژه گو در کمرش پنجه مینداز هرگز نکند شانه کسی موی کمر را
1 داغ دلم گلی ز گلستان آتش است شور محبتم نمک خوان آتش است
2 هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است
1 تا آفت غم لازمه طبع شراب است می بوی خوش و ساغر ما چشم خراب است
2 چون نشکندم دل، که ز پوشیدن رویت آن را که شکستی نرسد، طرف نقاب است
1 تا به نظّاره بت، چشم برهمن بازست به تماشای جمالت مژه من بازست
2 پیش مرغان گرفتار، خموشی کفرست لب نبندم ز فغان تا ره شیون بازست