زهی! حسن ترا گل خاک از اوحدی مراغه‌ای غزل 882

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

زهی! حسن ترا گل خاک کویی

1 زهی! حسن ترا گل خاک کویی نسیم عنبر از زلف تو بویی

2 رخت بر سوسن و گل طعنه‌ها زد که بود این ده زبانی، آن دو رویی

3 نیامد در خم چوگان خوبی به از سیب زنخدان تو گویی

4 سر زلفت ز بهر غارت دل پریشانست هر تاری به سویی

5 شدی جویای بالای تو گر سرو توانستی که بگذشتی ز جویی

6 ز زلفت حلقه‌ای جستم، ندادی چه سختی می‌کنی با من به مویی؟

7 دل سخت تو چون دید اوحدی گفت: بدین سنگم بباید زد سبویی

عکس نوشته
کامنت
comment