بر رخ مه طلعتان زلف پریشان از فیض کاشانی غزل 118

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

بر رخ مه طلعتان زلف پریشان خوش نماست

1 بر رخ مه طلعتان زلف پریشان خوش نماست دلبری و ناز و استغنا از اینان خوش نماست

2 عاشقان را زاری و مسکینی و افتادگی دلبران را پرسش احوال ایشان خوش نماست

3 خوبرویان را پریشان اختلاطی خوب نیست امتناع و شرم و تمکین از نکویان خوش نماست

4 هر جفائی کز نکو رویان رسد باید کشید صبر بر آزار یار از مهر کیشان خوش نماست

5 از لب شیرین عتاب تلخ شیرینست و خوش تیر زهرآلوده از مژگان خوبان خوش نماست

6 هر چه با هر کس کنند این قوم ایشان را رسد از نگاهی عالمی سازند ویران خوش نماست

7 تا نظر افکنده چندین عابد از ره برده اند دلربائی اینچنین از دلربایان خوش نماست

8 بر درت افتاده ام خواهی بکش خواهی ببخش هرچه باعاشق کنی در کیش عشق آن خوش نماست

9 هر چه میخواهی بگو کآید سخن زان لب نکو تلخ و دشنام از لب شیرین دهانان خوش نماست

10 ساعتی برخیز و بخرام و قیامت راست کن جلوهای قامت سرو خرامان خوش نماست

11 عاقلان گر چشم پوشند از نکویان عیب نیست از خردمند این و از صاحب نظران خوش نماست

12 فیض ازین پس گر نگوئی شعر در طور مجاز نسپری الا طریق اهل عرفان خوش نماست

عکس نوشته
کامنت
comment