ای زلف مشک فام تو از رشیدالدین وطواط قصیده 185

رشیدالدین وطواط

آثار رشیدالدین وطواط

رشیدالدین وطواط

ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده

1 ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده دلها بپیش غمزهٔ تیرت سپر شده

2 با گونهٔ دو عارض و با طعم دو لبت بازار لاله رفته و آب شکر شده

3 ای بسته بر میان کمر جور وزین قبل اندر میان دو دست مرا چون کمر شده

4 تو رفته از کنار من و در فراق تو از اشک بی شمار کنار شمر شده

5 پرورده من بخون جگر مر ترا بناز وز محنت تو غرقه بخون جگر شده

6 تو برده سر ز عهد من و بی تو عهد عمر با صد هزار گونه حوادث بسر شده

7 بی روی و مویت ، ای بعزیز چو سیم و زر مویم چو سیم گشته و رویم چو زر شده

8 از خوب خوب تر شده نقش جمال تو و احوال من ز عشق تو از بدبتر شده

9 عشق من و جمال تو در کل شرق و غرب چون مکرمات خسرو غازی سمر شده

10 خوارزمشاه عالم عادل ، که صدر اوست اندر زمانه مقصد اهل هنر شده

11 در جسم ملک حشمت او چون روان شده در چشم مجد همت او چون بصر شده

12 در بسط عدل و رفع ستم عهد ملک او ایام را قرینهٔ عدل عمر شده

13 با طول و عرض همت بی منتهای او هفت آسمان و هفت زمین مختصر شده

14 تأیید را عزیمت او مقتدا شده و اقبال را سیاست او مستقر شده

15 هنگام التقای دو لشکر بحربگاه اعلام او علامت فتح و ظفر شده

16 ای خار دوستان ز وفاق تو گل شده وی خیر و دشمنان ز خلاف تر شده

17 در واقعات علم و در حادثات دهر امر تو پیشوای قضا و قدر شده

18 از آتش حسام تو در ضمن معرکه چون دود جان دشمن تو پر شر شده

19 گیتی ز بسط تو کمینهٔ نشان شده گردون ز رفعت تو کهینه اثر شده

20 در باغ و بوستان معالی و مکرمات ذکر شمایل تو نسیم سحر شده

21 در خشک سال حادثهٔ چرخ سفله طبع انعام تو مبشر رزق بشر شده

22 گویندگان مدحت و جویندگان زر سوی جناب تو نفر اندر نفر شده

23 از اصطناع هاه تو در حق اهل فضل اندر بلاد مشرق و مغرب خبر شده

24 من بنده را فضل قبول تو نام و باگ در جمله بسیط زمین مشتهر شده

25 دیوان من ز بس غرر مدحهای تو مانند برج انجم و درج درر شده

26 فرخ نهال سعی مرا در ثنای تو انواع لذت دو جهانی ثمر شده

27 بوده ز جور حادثه احوال من دگر و اکنون بحسن تربیت تو دگر شده

28 ما را کنار مکرمت و دوش بر تو همچون کنار مادر و دوش پدر شده

29 تا هست چرخ دایر و سیر نجوم او اصناف خلق را سبب نفع و ضر شده

30 تا دور حشر باد ، علی رغم روزگار جاه ترا بقدر مقر قمر شده

31 بی نهضت سپاه تو از هٔفت فلک کاشانهٔ عدوی تو زیر و زبر شده

32 از آتش حسام تو و آب چشم خود لب خشک مانده خصم تو و چشم تر شده

33 قربان وعید تو ، که شعر شریعتند مقبول حضرت ملک دادگر شده

عکس نوشته
کامنت
comment