زلف جانان سحر از باد صبا در از نیر تبریزی غزل 67

نیر تبریزی

آثار نیر تبریزی

نیر تبریزی

زلف جانان سحر از باد صبا در هم شد

1 زلف جانان سحر از باد صبا در هم شد عاقلان مژده که زنجیر جنون محکم شد

2 ساقی از نشئه مستی کله از سر نگرفت گل و سنبل به هم آمیخت عجب عالم شد

3 سال‌ها بود که دارا سر و سامانی بود عاقبت در سر آن زلف خم اندر خم شد

4 ز خط سبز تو مویی به دو عالم ندهم تا نگویی سر مویی ز ارادت کم شد

5 گفتمش خون دل عاشق بیچاره که خورد به تبسم نگهی کرد سخن مبهم شد

6 سر هر گل دل صد بلبل مسکین خون گشت تا در این گلشن پر خار دلی خرم شد

7 گفتمش هیچ سر صحبت ما داری؟ گفت کی پری را هوس انس بنی‌آدم شد

8 مشک با هیچ جراحت نشنیدم که بساخت غیر زلفت که دل ریش مرا مرهم شد

9 کم مباد از سر من سایهٔ این غم نیر کافتتاحی شد اگر کار مرا زین غم شد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر