1 زلف مشکینت چو دامست، ای پسر عارضت ماه تمامست، ای پسر
2 در فروغ روی و چین زلف تو مایهٔ صد صبح و شامست، ای پسر
3 تا بود بر دیگری وصلت حلال بر من آسایش حرامست، ای پسر
4 زان دهان تنگ شیرینم بده بوسهای، گر خود به وامست، ای پسر
5 هر زمان گویی که: فردای دگر سوختم، فردا کدامست؟ ای پسر
6 گر تو صد بارم بسوزی در فراق تا نسازی، کار خامست، ای پسر
7 در غمت گر نشکنم خود را، مرنج آدمی را ننگ و نامست، ای پسر
8 عالمی را بندهٔ خود کردهای اوحدی نیزت غلامست، ای پسر