1 فکر زلفت، دود دل را دسته سنبل کند حرف رخسارت، نفس را رشک شاخ گل کند
1 چو دست سائلان نبود گلی دامان وسعت را به از ریزش نباشد آبشاری کوه همت را
2 ز بس گشتند صاحب جوهران در خاک ناپیدا جواهر سرمه شد گیتی سراسر چشم عبرت را
1 قرب حق جویی؟ رضا جو باش خلق الله را نیست غیر از طاق دلها راه، آن درگاه را
2 تا شود آگاه از احوال هر نزدیک و دور برفراز تخت از آن جا داده ایزد شاه را
1 چو وصف لعل تو شیرین کند کلام مرا مکیدنش کند آیا چگونه کام مرا؟
2 از اینکه نسبت دوری بلعل او دارد عجب مدان که نگیرد عقیق نام مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به