- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شکنج طره زلفت شکن شکن شده است دلم شکنجه در آنزلف پر شکن شده است
2 نماند قوت رفتن ز ضعف با این حال عجب که سایه من بار دوش تن شده است
3 نمود لاغرم از بسکه درد هجرانش بجان دوست تهی تن ز پیرهن شده است
4 بکوی یار رود دل ز من نهان هر شب امان ز بخت من اینهم رقیب من شده است
5 نماند در قفس از من بغیر مشت پری چه سود اگر قفسم باز در چمن شده است
6 از آنزمان که در آیینه دید صورت خویش هزار شکر گرفتار خویشتن شده است
7 بسوخت شمع چو پروانه را در آتش عشق به بین چگونه گرفتار خویشتن شده است
8 خوشم که فقر بمن تاج سلطنت بخشید از این ببعد شهنشه گدای من شده است
9 صدای عارف پر کرد صفحه آفاق باین جهت غزلش نقل انجمن شده است