شکنج طره زلفت شکن شکن شده است از عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

عارف قزوینی

شکنج طره زلفت شکن شکن شده است

1 شکنج طره زلفت شکن شکن شده است دلم شکنجه در آنزلف پر شکن شده است

2 نماند قوت رفتن ز ضعف با این حال عجب که سایه من بار دوش تن شده است

3 نمود لاغرم از بسکه درد هجرانش بجان دوست تهی تن ز پیرهن شده است

4 بکوی یار رود دل ز من نهان هر شب امان ز بخت من اینهم رقیب من شده است

5 نماند در قفس از من بغیر مشت پری چه سود اگر قفسم باز در چمن شده است

6 از آنزمان که در آیینه دید صورت خویش هزار شکر گرفتار خویشتن شده است

7 بسوخت شمع چو پروانه را در آتش عشق به بین چگونه گرفتار خویشتن شده است

8 خوشم که فقر بمن تاج سلطنت بخشید از این ببعد شهنشه گدای من شده است

9 صدای عارف پر کرد صفحه آفاق باین جهت غزلش نقل انجمن شده است

عکس نوشته