- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف سرکش بین که پروای پریشانیش نیست میدهد دلها بباد و چین به پیشانیش نیست
2 گشت زارم ای مسلمانان بفریادم رسید چشم کافر دل که بوئی از مسلمانیش نیست
3 عقل رفت ار صبر بر غارت رود نبود شگفت امن معدوم است در ملکی که سلطانیش نیست
4 کشتی ابرو خال کشتیبان و گیسو بادبان دل مسافر حسن دریائی که پایانیش نیست
5 عشق سلطان قوی دل ناتوانی پس ضعیف سرگرانیهای او دردی که درمانیش نیست
6 صد هزاران دل بتاری بسته جولان میدهد بابلی چشمی که در سحر و فسون ثانیش نیست
7 سست پیمان است و با اغیار نارد سر وفا گرچه این هم نیز دور از سست پیمانیش نیست
8 چونکه جانان میرود ایجان تو هم بر بند رخت بار دوش تن بود جانی که جانانیش نیست
9 حسن آنسوتر گذشته است از سخندانی ترا ورنه نیر اعتراضی در سخندانیش نیست