-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زیک قطره سرشکم تن زجا شد بلی اشک از رخ من کهربا شد
2 بمن نوبت نداد آنچشم پرحرف پس از عمریکه راه حرف وا شد
3 حنای پنجه قاتل نشد حیف که خونم آب از شرم بها شد
4 همیشه در طریق حق شناسی اگر گم گشت راه از رهنما شد
5 بیکتائی علم گردید زلفش بزیر بار دلها تا دو تا شد
6 ندیدم جز غبار خاطر از چرخ نصیبم کرد ازین نه آسیا شد
7 بافسر گر رسد رفعت نیابد سری کز کرسی زانو جدا شد
8 چو ندهد فرصت بر خوردن از کام بگیر آن کام کز گردون جدا شد
9 کلیم از ننگ عریانی برآمد تنش را جامعه نقش بوریا شد