- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز سائلان درت هیچکس نشد واقف به اینکه هست تقدم سئوال را به جواب
2 به روز کین که نشینی به باره ی که برش زتک بماند خنگ فلک چو خربه خلاب
3 اگر ز شرق به غرب آید ورود گوئی که بیشتر ز زمان ایاب اوست ذهاب
4 در آن زمان گره آسمان زنوک رماح شود مشبک چون عنکبوت اسطرلاب
5 زمین معرکه را زابر تیغ خود سازی چو بحر خون و سرکشتگان چو حباب
6 قراب تیغ تو دایم بود چو سینه ی خصم چه حاجت است که تیغ آوری برون زقراب؟
7 بود حسام تو چون عابدی که سجده گهش تن عدو بود و طاق ابرویش محراب
8 کسی نخواهد تا تلخی شرنگ از شهد کسی نیابد تا مستی شراب از آب
9 به جای شهد به کام مخالف تو شرنگ به جای آب به جام موافق تو شراب
10 زبیم قهر تو پیوست تلخکام اعدا زفیض لطف تو همواره کامیاب احباب