- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زد مرا زخمی و از پیش نظر بگذشت حیف نازده بر سینهام زخم دگر، بگذشت حیف
2 کشتی ما را که عمری بود جویای نهنگ بر کنار افکند موج و از خطر بگذشت حیف
3 گفتم از باغ تو چینم میوهای، تا در گشود باغبان بر روی من وقت ثمر بگذشت حیف
4 کار خود را چاره از آه سحر جویند خلق چاره کار من از آه سحر بگذشت حیف
5 از هجوم خار در گلشن ز بس جا تنگ گشت عندلیب از وصل گل با چشم تر بگذشت حیف
6 بعد عمری از پی پرسش طبیب خسته را گرچه یار آمد به سر، زآن پیشتر بگذشت حیف