1 زد نفس فال تنآسانی دلی آراستند بیدماغیکرد کوشش منزلی آراستند
2 سرکشم اما جبین سجده مشتاقم چو شمع از نم اشک چکیدن مایلی آراستند
3 نارسایی داشت سعی کاروان مدعا آخر از پرواز رنگم محملی آراستند
4 خواب راحت آرزو کردم تپیدن بال زد عافیت جستم دماغ بسملی آراستند
5 صد بیابان خار و خس تسلیم آتشخانهای محو شد نقش دو عالم تا دلی آراستند
6 آبرو یک عمر گردید آبیار سعی خلق تا توّهم مزرع بیحاصلی آراستند
7 در فضای بینیازی عالمی پرواز داشت از هجوم مطلب آخر حایلی آراستند
8 ازتسلسل جوش این مشت خون آگه نیام اینقدر دانم که دل هم از دلی آراستند
9 بحر گوهر نذر مشتاقان که یاس اندیشگان بیشتر از خاک گشتن ساحلی آراستند
10 بیدل از ضبط نفس مگذرکه راحت مشربان هرکجاکشتند شمعی محفلی آراستند
دیدگاهها **