-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زین بیش نباید خفت، ای یار که دزد آمد رخت خود ازین منزل بردار، که دزد آمد
2 دزدست و شب تیره، چشم همگان خیره گفتیم: مشوطیره، زنهار، که دزد آمد
3 این دزد عسس جامه، در گرمی هنگامه میدزدد و میگوید: هشدار، که دزد آمد
4 دزدان جهان گشته، در خرقه نهان گشته تا نیک بنشناسد عیار، که دزد آمد
5 این طرفه که: دزد آمد، در خرقه به مزد آمد مزدی بده، از گفتم: بیدار، که دزد آمد
6 ای اوحدی، ار با تو نقدیست، به خلوت بر پس بر درخلوت زن مسمار، که دزد آمد