زین الم در دم مرگم المی از سحاب اصفهانی غزل 162

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

زین الم در دم مرگم المی بیش نباشد

1 زین الم در دم مرگم المی بیش نباشد گر تو را بینم و از عمر دمی بیش نباشد

2 نبود قوت رفتار به پای طلب من ورنه تا منزل جانان قدمی بیش نباشد

3 سهل باشد که بر آری تو تمنای دلی را کآرزویش ز تو جز لطف کمی بیش نباشد

4 نقطه ی لعل لبت را نبود هیچ وجودی یا وجودیست که هیچ از عدمی بیش نباشد

5 نقد جانیست مرا در کف و دردا که بهایش بر خوبان جهان از درمی بیش نباشد

6 کی تلافی شب هجر کند روز وصالش کآن ز عمریست فزون این ز دمی بیش نباشد

7 با (سحابم) نبود میل ستم گفتی ازین پس زانکه دانی که به او زین ستمی بیش نباشد

عکس نوشته
کامنت
comment