زر از معدن به کان کندن به در آید وز دست بخیل به جان کندن. ,
2 دونان نخورند و گوش دارند گویند امید به که خورده
3 روزی بینی به کام دشمن زر مانده و خاکسار مرده
1 ما همه چشمیم و تو نور ای صنم چشم بد از روی تو دور ای صنم
2 روی مپوشان که بهشتی بود هر که ببیند چو تو حور ای صنم
1 خلیلی الهدی انجی و اصلح ولکن من هداه الله افلح
2 نصیحت نیکبختان گوش گیرند حکیمان پند درویشان پذیرند
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت