- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زور و زر ننگرد او عجز و سکون آوردیم نخرد علم و خرد رو بجنون آوردیم
2 یار یکرنگی و دلخواست از آن اینهمه رنگ گاه از دیده گه ازچهره برون آوردیم
3 نامد اندر خور سلطان غمت کشور عقل رو از این خطه سوی ملک جنون آوردیم
4 گرچه دردی کش گردون شدمی روز نخست حالیا شور تو از چرخ فزون آوردیم
5 پر دلی بین که باین نوسفری در ره دوست رو در آغاز باین دجلهٔ خون آوردیم
6 آخر آن آهوی وحشی نشدی رام بما با همه رنج که بردیم و فسون آوردیم
7 شیئی للّه زدم اسرار بهر درنگشود عاقبت روی طلب سوی درون آوردیم