زور و زر ننگرد او عجز و از حکیم سبزواری غزل 139

حکیم سبزواری

آثار حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

زور و زر ننگرد او عجز و سکون آوردیم

1 زور و زر ننگرد او عجز و سکون آوردیم نخرد علم و خرد رو بجنون آوردیم

2 یار یکرنگی و دلخواست از آن اینهمه رنگ گاه از دیده گه ازچهره برون آوردیم

3 نامد اندر خور سلطان غمت کشور عقل رو از این خطه سوی ملک جنون آوردیم

4 گرچه دردی کش گردون شدمی روز نخست حالیا شور تو از چرخ فزون آوردیم

5 پر دلی بین که باین نوسفری در ره دوست رو در آغاز باین دجلهٔ خون آوردیم

6 آخر آن آهوی وحشی نشدی رام بما با همه رنج که بردیم و فسون آوردیم

7 شیئی للّه زدم اسرار بهر درنگشود عاقبت روی طلب سوی درون آوردیم

عکس نوشته
کامنت
comment