- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زال زمستان گریخت از دم بهمن آمد اسفند مه به فر تهمتن
2 خور بهفلک تافت همچو رای پشوتن آتش زردشت دی فسرد به گلشن
3 قائد نوروز چتر آینه گون زد ماه سفندار مذ طلایه برون زد
4 ساری منقار و ساق پای به خون زد هدهد بر فرق تاج بوقلمون زد
5 ماه دگر نوبهار، جیش براند از سپه دی سلاحها بستاند
6 کل را بر تخت خسروی بنشاند بلبل دستانسرا نشید بخواند
7 صدرا، ... خادم باشی کرده به تکذیب من جفنگ تراشی
8 گوئی خود مرتشی نبوده و راشی حیفست آنجا که دادخواه تو باشی
9 گر ره مدحش به پیش گیرم ننگست ورکنمش هجو راه قافیه تنک است
10 صرفنظر گر کنم ز بسکه دبنگست گوید پای کمیت طبعم لنگ است
11 گویم شاها شده است باشی پر لاف از ره عدوان به عیب بنده سخن باف
12 چاره کنش گر به بنده باشدت الطاف گویم و دارم یقین که از ره انصاف
13 تا که تبرّا بود به کار و تولّا تا که پس از لا رسد سُرادق الا
14 خرّم و سرسبزمان به همت مولا بر تو مبارک کند خدای تعالی